گاه نوشت های من

من گاهی می نویسم، برای یاداوری انچه که برایم مهم است، به خودم!!!!

۶۵ مطلب با کلمه‌ی کلیدی «شعر فارسی» ثبت شده است

دلتنگ توام

سلام

امروز که اومدم وب گردی به این شعر برخوردم که هوس کردم اونو اینجا بزارم امیدوارم خوشتون بیاد.

دلتنگ توام.
تا شادمانه مرا ببینند
شاخه‌ها
به شکل نام تو سبز می‌شوند،
پرنده کوچکی که نمی‌دانم نامش چیست
حروف نام تو را
بر کتابم می‌ریزد،
آفتاب
به شکل پروانه‌ای از مس
گرد صدایم
بال می‌زند،
و می‌دانم سکوت
فقط به خاطر من سکوت است،
اما من
دلتنگ توام
شعر می‌نویسم
و واژه‌هایم را کنار می زنم
که تو را ببینم ...

شمس لنگرودی

منبع

۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰
محمد

دیگر دلم برای کسی تنگ نمی شود!!!!

دیگر دلم برای کسی تنگ نمی شود!!!

دلم برای کسی تنگ نمی شود،

کسی در قلبم، در وجودم، اشیان گرفته،

که هر لحظه او را حس می کنم

در کنارم، با تمام وجود.

دستانش، اگر چه ازدستم جداست اما

اشک هایم را از گونه ام پاک می کند.

اگر چه از او دورم،

اما،

دلم برایش تنگ نمی شود،

او،

همیشه در قلب من است.

۵ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰
محمد

با یک گل بهار می شود!!!

ان روز خورشید در من طلوع کرد،

وظلمت شب های یک عمر زمستان از من گریخت.

نور عشق،

از اعماق قلبم می تابید،

و راه های سردرگم زندگی ام را روشن می کرد.

آن روز،

جادوی نگاهت،

طلسم قدیمی یک عمر سکوت را شکست،

و مرهم عشق،

بر زخم های کهنه التیام شد.

ان روز،

هزاران رویای ناب،

دست هایم را گرفتند،

و مرا،

تا لحظه های حضور تو پرواز دادند.

آن روز،

برای اولین بار فهمیدم،

که بعد از سالها تکرار خزان،

بهار نیز هخواهد آمد،

و امروز،

بهار به خانه من آمده است،

امروز،

برای اولین بار،

با یک گل بهار شده ست،

با تو!!!

سلام

این شعرو می خواستم بعدا بنویسم اما ...

خداحافظ

۲ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰
محمد

توالت عمومی!!! (یه شعر توپ!! از زهرا دری)

توالت عمومی !

 

توالتای بین راهو دیدین ؟   

اگه ندیدین ، پ کجاها  ...یدین؟!

 

کافیه که میون جاده باشی

آرزوت این باشه بری  ب...اشی !

 

می خوای بری یه جا که راحت بشی

سه سوته زود،قضای حاجت بشی

 

جاذبه از پایین فشار آورده

کرم گرسنه روده هاتو خورده

 

همون جوری که راهو در پیش داری

میوه نخوردی اما خب جیش داری

 

هر طرفو نگا نگاه می کنی

هی آخ و واخ و آه و آه می کنی

 

با دیدنش کم می شه انتظارت

فرتی می ری توش برسی به کارت

ادامه در وبلاگ شاعر

سلام

راستش حرفی برای گفتن ندارم

فقط از خرابی جی میل اعصابم خورده

موفق باشین

بای!!!!!

۴ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰
محمد

دزد و قاضی (پروین اعتصامی)

سلام

 من امروز حالم زیاد خوب نیست، یه روز کاری بد، یه خبر بد و الان هم با وجود دندون درد شدید اومدم کافی نت!!!

امروز یه نفر توی اداره داد می زد:همه شما ها دزدین، من از همه تون شکایت می کنم، من میرم پیش رهبر، شما حق منو خوردین، شما از ...پول گرفتین و ازادش کردین شما...

 به سرباز گفتم رفت پیداش کرد و اورد پیشم، وقتی که حسابی داد و بیداد کرد و اروم شد، پرسیدم مشکلت چیه و توضیح داد که توی یک پرونده به حقش نرسیده! و جالب این بود که وقتی اون پرونده رو دیدم متوجه شدم به خاطر اینکه با قوانین اشنا نبوده و طرف مقابلش هم وکیل داشته یه جورایی سرش کلاه رفته، بهش توضیح دادم که مشکلش چیه و اینکه چه جوری میشه حل کرد و وقتی فهمید برای دریافت حقش باید دادخواست بده، حسابی شاکی شد و گفت: همیش پرونده که الان روی میز شماست، ۴ سال طول کشید که این رای صادر شد، من دیگه نمیتونم شکایت کنم، و دوباره شروع کرد به داد و بیداد کردن و حتی فحش دادن که البته اگه بعضی از همکارای من اونجا بودن،به خاطر فحاشی و توهین که حتی به سطح مقامات و مقدسات هم می رسید!!! مطمئنا براش یه پرونده درست می کردن.دوباره که اروم شد یه حرف جالب زد: پروین اعتصامی شما رو ۱۰۰ سال پیش شناخت!!!! بعد هم رفت و پرونده اش بایگانی شد.

 بعد از ظهر دیوان پروین رو ورق زدم ببینم منظور این اقای از همه شاکی چی بوده که به شعر زیر برخوردم

دزد و قاضی

برد دزدی را سوی قاضی عسس          خلق بسیاری روان از پیش و پس

گفت قاضی کاین خطاکاری چه بود       دزد گفت از مردم آزاری چه سود

گفت، بدکردار را بد کیفر است              گفت، بد کار از منافق بهتر است

گفت، هان بر گوی شغل خویشتن            گفت، هستم همچو قاضی راهزن

گفت، آن زرها که بردستی کجاست           گفت، در همیان تلبیس شماست

گفت، آن لعل بدخشانی چه شد                    گفت، میدانیم و میدانی چه شد

گفت، پیش کیست آن روشن نگین              گفت، بیرون آر دست از آستین

دزدی پنهان و پیدا، کار تست                   مال دزدی، جمله در انبار تست

تو قلم بر حکم داور میبری                       من ز دیوار و تو از در میبری

حد بگردن داری و حد میزنی                    گر یکی باید زدن، صد میزنی

میزنم گر من ره خلق، ای رفیق                 در ره شرعی تو قطاع الطریق

می‌برم من جامه‌ی درویش عور                  تو ربا و رشوه میگیری بزور

دست من بستی برای یک گلیم                    خود گرفتی خانه از دست یتیم

من ربودم موزه و طشت و نمد                  تو سیهدل مدرک و حکم و سند

دزد جاهل، گر یکی ابریق برد                     دزد عارف، دفتر تحقیق برد

دیده‌های عقل، گر بینا شوند                       خود فروشان زودتر رسوا شوند

دزد زر بستند و دزد دین رهید                   شحنه ما را دید و قاضی را ندید

من براه خود ندیدم چاه را                           تو بدیدی، کج نکردی راه را

میزدی خود، پشت پا بر راستی                   راستی از دیگران میخواستی

دیگر ای گندم نمای جو فروش                با ردای عجب، عیب خود مپوش

 

(البته اینکه این شعر رو نوشتم به منزله تایید حرفای اون ادم و یا تسری نظر پروین به همه موارد نیست.)

(ما ادما بیشتر اوقات چوب نا اگاهی مون رو می خوریم، شاید اگه اون اقا با قوانین اشنا می بود، اگه یه وکیل می گرفت و یا اینکه این امکان وجود داشت که برای اونایی که توانایی مالی گرفتن وکیل ندارن، بطور رایگان وکیل تعیین کرد و حتی اگه اون ادم قبل از طرح اون دعوا با واحد ارشاد و معاضدت که البته توی بعضی دادگاه ها "فعال" شده یه مشورت می کرد  و هزار اما و اگر دیگه، به جای ۴ سال دنبال یه موضوع حقوقی توی دادسرا دویدن، می تونست با یه دادخواست حقوقی، مشکلشو سریعتر حل کنه.)

اون خبر بد رو هم نمیتونم بگم اما براش دعا کنین.

خدا نگهدار

۲ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰
محمد

پفک (یک شعر از زهرا دری)

سلام

امروز به یه شعر جالب برخوردم که البته به رسم عادت  دیرین قصد دارم یه قسمتی از اونو اینجا بزارم و برای خوندن ادامه این شعر بهتره به وبلاگ نویسنده اون یعنی خانم زهرا دری برین

هرجا که شود ،جفتی و تک می گویند

آن جمله ی درد مشترک می گویند

 در کوچه و بازار و کلاس و اتوبوس

یا پارک و توی چرخ و فلک می گویند

 "قربان شما" ، "جگر "، "کبد"، "قلب" ، "نفس"!

"فلفل کوچولوی بانمک " می گویند

 " یک بوس" ، "بلا " ،"بیا" ،" نرو" ،" وای مامان!"

"پیرهن صورتی بی کلک " می گویند...

ادامه شعر در وبلاگ نویسنده

۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰
محمد

دلتنگ نباش!!!

دلتنگ نباش

روزگار

انقدر به ما سخت خواهد گرفت

که قلبی به وسعت دریا

و. به سختی سنگ

زیر هجوم وحشیانه تازیانه درد

نرم خواهد شد

و تنگ!!!

سلام

امروز که اومدم کافی نت خیلی دلم گرفته بود و یاد این شعر افتادم که خیلی وقت یش برای دلتنگی کس دیگه ای گفته بودم

و الان نیاز دارم کسی این شعرو برام زمزمه کنه

دلتنگ نباش ...

دلتنگ نباش...

۳ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰
محمد

از جدا شدن نوشتم!!! رو تن زخمی هر برگ

سلام

برام خیلی جالب بود

خودم ازش خواستم بره و الان براش نگرونم

***

از جدا شدن نوشتی رو تن زخمی هر برگ

گریه کردم و نوشتم نازنینم یا تو یا مرگ

به تو گفتم باورم کن میون این همه دیوار

تو با خنده ای نوشتی «هم قفس خدانگهدار»

بنویس فرصت موندن یه نفس بود

سهم من از همه دنیا یه قفس بود

بنویس که خیلی وقته واسه تو گریه نکردم

سر رو شونه هات نذاشتم، مثل دستات سرد سردم

***

آن سفر کرده که صد قافله دل همره اوست

هر کجا هست خدایا به سلامت دارش

***

در پناه حق، موفق باشید

۱ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰
محمد

برای تو

و برای تو
تا از تمام ترانه های خوانده نشده
و از تمام سکوت های تنهایی
پلی بسازی به سوی فردا
و مرا
در های و هوی روز های بی ترانه
در مسلخ عشق
به دار اویزی

شاعر: ناشناس

۳ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰
محمد

اندر حکایت اخته سازی یا همان طرح عقیم کردن گربه های تهران

سلام
البته معلومه که خودم هنر طنازی و شعر پردازی ندارم ولی ما را هنر همین بس که شعر دیگران بچاپیم و در وبلاگ خود بچاپانیم!!!
شعر اول از مولانا و مولاکم بوالفضول الشعرا دامت افاضاته:

بلا دور از جنابت خواجــــه پیشی!                شنیدم بعــــد از این بابا نمیشی!

گرفتند و شمــــــا را اختــه کردند                  دکان عـــــــاشقی را تخته کردند

چه پیش آمد تو را یکباره پیشی!؟                (چه می گویم چه پیشی و چه پیشی؟!)

تو بودی فتحعلی شاه و به ناچار                  شدی آقـــــــــــــا محمّدخان قاجار!

بمیـرم از برای آن سبیلــــــــــــت                  برای جسم و جـــــان زخم و زیلت

نشو غمگین فدای اخم و تخمت                   اگر اخته نمودندت به ... هر حال!!

لبت زین اختگـــــی پرخنده باشد                  که خود"پیش" آمدی فرخنده باشد

چرا نفرین و اینســــان گریه زاری                  دعایی کـــــــــن به جان شهرداری

همان بهتر در این عصـــــر گرانی                  مجـــرد باشی  و تنهــــــــــا بمانی

که البته باید ادامه این شعر را در وبلاگ خودشان ملاحظه فرمایید
و شعر دوم هم از جناب ترکی

توی شهری که آدماش سردن 
بلانسبت دو رو و نامردن

 توی شهری که شاخه های گلش 
 
یا که مصنوعین  یا که زردن

حجره ها ش، کوچه هاش ، پر موشه 
سگاشم بی حیا و ولگردن ،

مثل اینه که در میون همه 
گربه هاشن که یک کمی مردن

اونا رم شهرداری تهرون
امر کرده به اخته شون کردن!


که متن کامل و اضافه تقریرات در وبلاگ ایشان موجود است

و اخرین شعر از جناب علی رضا قزوه:
گربه های شهر تهران را نباید اخته کرد
یا در این شهرداری را بباید تخته کرد(از شعارهای جمعیت گربه دوست ...)
****
می سپارد دست موشان شهر ما را شهردار
اخته خواهد کرد حتی گربه ها را شهردار
گربه های شهر را چون ما زبان بودی اگر
گفته بودی در قیامت اجر ما با شهردار
****
و البته باز هم متن کامل در وبلاگشان
۱ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰
محمد

چشمانت

سلام
مطلبی که امروز کش رفتم رو  تارکان توی وبلاگ دختران سپاهانی به عنوان نظر گذاشته بود:
نتیجه های اخلاقی و غیر اخلاقی:
اول اینکه اگه چیزی رو از جایی کش میرید حتما منبع اون رو هم بنویسید حتی اگه مطمئن هستین اون منبع هم منبع کش گاه!!!!(محل کش رفتن!!!!) رو ذکر نکرده
دوم اینکه به وبلاگ های دیگه که میرید و احیانا چیزی کش میرید حداقل یه نظر هم بدین
سوم اینکه من خودم این کاره ام و می دونم که یه مطلب رو کپی می کنید و توی نظرات 100 تا وبلاگ می نویسید
زشته!
بده!
عیبه!
ایراد داره!
چهارم اینکه این اون شعریه که کش رفتم:

هوا ترست به رنگ هوای چشمانت
دوباره فال گرفتم برای چشمانت
اگر چه کوچک و تنگ است حجم این دنیا
قبول کن که بریزم به پای چشمانت
بگو چه وقت دلم را ز یاد خواهی بر د
اگر چه خوانده ام از جای جای چشمانت
دلم مسافر تنهای شهر شب بو هاست
که مانده در عطش کوچه های چشمانت
تمام اینه ها نذر یاس لبخندت
جنون آبی در یا فدای چشمانت
چه می شود تو صدایم کنی به لهجه موج
به لحن نقره ای و بی صدای چشمانت
تو هیچ وقت پس از صبر من نمی ایی
در انتظار چه خالیست جای چشمانت
به انتهای جنونم رسیده ام کنون
به انتهای خود و ابتدای چشمانت
من و غروب و سکوت و شکستن و پاییز
تو و نیامدن و عشوه های چشمانت
خدا کند که بدانی چه قدر محتاج ست
نگاه خسته من به دعای چشمانت

***
شاید وقتی دیگر
امدم
۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰
محمد

هر صبح

هر صبح ، آغاز دیگر است.

هر روز ،جهانی است که از نو تولد می یابد.

امروز ،روزی نو است.

این دنیای من است که امروز،

از نو بنیاد می یابد.

سراسر حیاتم را تا این لحظه گذرانده ام،

تا چنین روزی فرا رسد.
این لحظه این روز همچون لحظه های دیگردر طول ابدیت خوب و گرامی است.
بر آنم که از این روز و لحظه لحظه ی آن ،

بهشتی زمینی بیافرینم.

امروز، روز بخت من است.

دان کاستر

۱ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰
محمد

خوش به حال روزگار. پیشاپیش عیدتان مبارک

بوی باران

 

بوی باران،بوی سبزه، بوی خاک
شاخه‌های شسته، باران خورده، پاک
آسمان آبی و ابر سپید
برگهای سبز بید
عطر نرگس، رقص باد
نغمه شوق پرستوهای شاد
خلوت گرم کبوترهای مست

نرم نرمک میرسد اینک بهار

خوش بحال روزگار
خوش بحال چشمه‌ها و دشتها
خوش بحال دانه‌ها و سبزه‌ها
خوش بحال غنچه‌های نیمه‌باز
خوش بحال دختر میخک که میخندد به ناز
خوش بحال جام لبریز از شراب
خوش بحال آفتاب


ای دل من گرچه در این روزگار
جامه رنگین نمی‌پوشی بکام
باده رنگین نمی‌بینی به جام
نقل وسبزه در میان سفره نیست
جامت از آن می که می‌باید تهی است؛


ای دریغ از تو اگر چون گل نرقصی با نسیم
ای دریغ از من اگر مستم نسازد آفتاب
ای دریغ از ما اگر کامی نگیریم از بهار
گر نکوبی شیشه غم را به سنگ
هفت رنگش می‌شود هفتاد رنگ

«زنده‌یاد فریدون مشیری؛ بهار۳۷»

سلام نمی دانم چرا هر وقت نزدیک عید می شه و جنب و جوش مردم برای استقبال از نوروز رو می بینم به یاد شعر بالا می افتم از فریدون مشیری که البته با صدای همیشه بهار داریوش عجیب به دل میشینه.

دانلود همین ترانه با صدای داریوش

من که امیدوارم همه تون نو نوار بشین توی این روزایی که همه چیز داره عوض میشه.

و البته عیدتان مبارک

پیشاپیش چون من تا ۱۵ عید شاید برنگردم.

۱ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰
محمد

قصیده انتخابیه به نقل از وبلاگ بوالفضول الشعرا

سلام

با خبر شدم که دوست عزیزمان جناب اقای استاد دکتر ...(و بقیه اوراد مذکور در اینگونه چاپلوسی ها)حضرت بوالفضول الشعرا به جرگه نامزدین محترم انتخابات مجلس پیوسته اند و متن زیر قصیده انتخابیه ایشان است که البته متن کامل آن را در وبلاگ خودشان ببینید

کاندیداتـور مطـرح، از کلّ رقیبـــان سر

                                            از نامزد اصلح، یک خـرده هم اصلـح تر!

هم عارف و هم عـامی گشتند مرا حـامی،

                                             معروف بـه  خوشنامی، در باختر و خاور!

مـــا را نبـــود وحشت، از رد صلاحیت

                                            قربان توای "هیات"،مدیون تــــو ای "کشور"!

گرچه موتور مخلص، گه گاه کند فس فس

                                            امّید کــــه تــــا مجلس، چرخم نشود پنچر!

بــــا رای فزاینــده در دوره ی آینـــــــده

                                             مـــاییم نماینده ، گـــــــر بخت شــود یاور

من مردمی و نازم، خوش صحبت و طنّازم

                                            به به که چه می تازم،احسنت بر این استر!

دی گفت ترازومان : «کای دلبر مهرو مان!

                                            از غصه ی محرومان، کلی شده ای لاغر!»

من حامی نسوانم ، جــان بر کف ایشانم

                                            من درد تو می دانم ، پس رای بده خواهر!

من سرسبد گل هـا، معشوقه ی بلبل هــا

                                            محبوب تشکّل هـا، یک دلبر سیمین سر(!)

«گه نعره زدی بلبل، گه جامه دریدی گل»

                                            از عشق رخم بالکل، آن قاطی و این پرپر!

۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰
محمد

بهترین دوست

 من گمان میکردم دوستی همچون سروی سبز،

چهار فصلش همه آراستگی ست،

من چه میدانستم هیبت باد زمستانی هست،

من چه میدانستم سبزه می پژمرد از بی آبی،

سبزه یخ میزند از سردی دی،

من چه میدانستم دل هر کس دل نیست،

قلبها ز آهن و سنگ،

قلبها بی خبر ازعاطفه اند
۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰
محمد