گاه نوشت های من

من گاهی می نویسم، برای یاداوری انچه که برایم مهم است، به خودم!!!!

۲۴ مطلب با موضوع «عشقولانه» ثبت شده است

برای تو ای مهربان...

سلام این شعرو تقدیم میکنم به فرشته مهربونم وقتی تو نیستی: وقتی تو نیستی،گم میشه افتاب@خاکستر میشه حریر مهتاب/ از رفتنت من، پر میشم از شب@شب دلهره،شب اضطراب/ وقتی تو نیستی،دنیا شب میشه@شب از دل من،شب تا همیشه/ بی توهرنفس،تکرارترسه@ لحظه لحظه نیست،نبض تشویشه/ بی تو نه صدامونده نه اواز@ نه اشک غزل،نه ناله ساز/ بالی اگه هست ازجنس کوهه@از جنس خاک و حسرت پرواز
۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰
محمد

ما هم اره!!!! متاهل شدیم

سلام

بازم

سلام

بلاخره من هم متاهل شدم(سیزدهم تیرماه یکهزارو سیصدو هشتاد و نه). خوب تبریک بگین دیگه, این شتریه که روی همه می خوابه و  امیدوارم در خونه همه تون بخوابه.(در ضمن دوستانی که نتونستن کادو عقد بفرستن هماهنگ کنن تا شماره حساب بدم خشکه حساب می کنیم و باهاشون راه میایم)

راستش الان که دارم می نویسم تنهام, توی بندر, شهری که دختراش خوش چش و ابرون!! البته امیدوارم عیال مربوطه این مطلبو نخونه وگرنه به جرم چشم چرانی تا اطلاع ثانوی ممنوع الزندگی میشم.

الان بعد از ظهر جمعه اول مرداد 1389 و هفته قبل توی همین ساعات تنها توی مسیر ایالت زنجان به تهران بودم.

حرف خاصی برای گفتن ندارم فقط امیدوارم موفق و موید باشین

۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰
محمد

گل گلدون من

سلام

چند وقته نمی تونم بنویسم، اخه همه حرفا رو نمیشه گفت و نوشت!!!

فقط بعضی وقتا میام اینجا و یه شعر می نویسم، همین

مثل این:

گل گلدون من شکسته در باد

تو بیا تا دلم نکرده فریاد

گل شب بو دیگه شب بو نمی ده

کی گل شب بو رو از شاخه چیده

گوشه آسمون، پر رنگین کمون، من مثل تاریکی تو(توی) شام مهتاب

اگه باد از سر، زلف تو نگذره، من میرم گم میشم تو(توی) جنگل خواب

گل گلدون من، ماه ایوون من، از تو تنها شدم چو ماهی از اب

گل هر ارزو، رفته از رنگ و بو، من شدم رودخونه، دلم یه مرداب

اسمون ابی می شه، اما گل خورشید، رو شاخه های بید، دلش می گیره

دره مهتابی می شه، اما گل مهتاب، از برکه های آب، بالا نمی ره.

تو که دست تکون می دی، به ستاره جون می دی، میشکفه گل از گل باغ.

وقتی چشمات هم میاد، دو ستاره کم میاد، می سوزه شقایق از داغ.

گل گلدون من، ماه ایوون من، از تو تنها شدم چو ماهی از آب

گل هر ارزو، رفته از رنگ و بو، من شدم رودخونه دلم یه مرداب.

امیدوارم همیشه شاد و سلامت وعاشق باشین

۵ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰
محمد

دلتنگ توام

سلام

امروز که اومدم وب گردی به این شعر برخوردم که هوس کردم اونو اینجا بزارم امیدوارم خوشتون بیاد.

دلتنگ توام.
تا شادمانه مرا ببینند
شاخه‌ها
به شکل نام تو سبز می‌شوند،
پرنده کوچکی که نمی‌دانم نامش چیست
حروف نام تو را
بر کتابم می‌ریزد،
آفتاب
به شکل پروانه‌ای از مس
گرد صدایم
بال می‌زند،
و می‌دانم سکوت
فقط به خاطر من سکوت است،
اما من
دلتنگ توام
شعر می‌نویسم
و واژه‌هایم را کنار می زنم
که تو را ببینم ...

شمس لنگرودی

منبع

۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰
محمد

دیگر دلم برای کسی تنگ نمی شود!!!!

دیگر دلم برای کسی تنگ نمی شود!!!

دلم برای کسی تنگ نمی شود،

کسی در قلبم، در وجودم، اشیان گرفته،

که هر لحظه او را حس می کنم

در کنارم، با تمام وجود.

دستانش، اگر چه ازدستم جداست اما

اشک هایم را از گونه ام پاک می کند.

اگر چه از او دورم،

اما،

دلم برایش تنگ نمی شود،

او،

همیشه در قلب من است.

۵ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰
محمد

با یک گل بهار می شود!!!

ان روز خورشید در من طلوع کرد،

وظلمت شب های یک عمر زمستان از من گریخت.

نور عشق،

از اعماق قلبم می تابید،

و راه های سردرگم زندگی ام را روشن می کرد.

آن روز،

جادوی نگاهت،

طلسم قدیمی یک عمر سکوت را شکست،

و مرهم عشق،

بر زخم های کهنه التیام شد.

ان روز،

هزاران رویای ناب،

دست هایم را گرفتند،

و مرا،

تا لحظه های حضور تو پرواز دادند.

آن روز،

برای اولین بار فهمیدم،

که بعد از سالها تکرار خزان،

بهار نیز هخواهد آمد،

و امروز،

بهار به خانه من آمده است،

امروز،

برای اولین بار،

با یک گل بهار شده ست،

با تو!!!

سلام

این شعرو می خواستم بعدا بنویسم اما ...

خداحافظ

۲ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰
محمد

پروانه باشیم!!

سلام

میدونین پروانه ها چرا اینقدر زیبا هستن؟

شاید به خاطر اینکه به امید این زیبایی. تاریکی و سختی پیله رو تحمل می کنن.

بیایین ما هم اگه فکر می کنیم که توی یه شرایط بد قرار داریم اون پیله رو برای یه زندگی زیباتر تحمل کنیم و همیشه توی زندگی هدفمون این باشه که برای یه زندگی زیبا تلاش کنیم حتی در پیله

۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰
محمد

هدیه

سلام! من اومدم! مى خوام یه کوچولو بنویسم! بدون مقدمه: خیلى دنبالش گشتم،ولى پیداش نکردم... از خیلى ها در موردش پرسیدم ولىهرکس یه چیزى مى گفت،یکى مى گفت فقط تو قصه هاست،یکى مى گفت اصلا وجود نداره... تا اینکه تصمیم گرفتم از کسى که خیلى برام عزیز و همیشه تو مشکلام ازش کمک مىخوام،بخوام که راهنماییم کنه. اون شب،شب تولدش بود. رسم وقتى تولد کسى،بهش هدیه می دن ولى اون شب اون بهم هدیه داد!اگه گفتین چى؟! اون تاریخو هیچوقت فراموش نمى کنم چون بهترین هدیه دنیا رو از بهترین موجود دنیا گرفتم:جادوى عشق! 88/8/8

۱ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰
محمد

همسفر

دوباره سلام

پیشنهاد میکنم اول این مطلبو بخونین و بعد مطالب زیر:

عزیز هم قسم مگر

               که مرگ من تو را دگر

                             ز قلب من جدا کند

فدای چشم مست تو

             اگر به راه عشق تو

                             خدا مرا فدا کند

ای نفس های تو عاشق ای تو خوب موندنی

زنده ام با نفس تو تا همیشه با منی.

مثل شبنم رو پر گل، منو با خودت نگه دار

سینه تُُ گهواره ای کن، برای این تن تبدار

زیر سقف عاشقی مون، عطر موهاتو رها کن

یاس عاشقیتو بگشا، منو از خودم جدا کن.

ای نفس های تو عاشق ای تو خوب موندنی

زنده ام با نفس تو تا همیشه با منی.

***

فک کنم متوجه تموم ماجرا شده باشین.

زندگی مثل یه جاده میمونه، راهی که باید رفت و البته ما فقط مجبوریم این راهو ادامه بدیم تا به انتها برسیم اما انتخاب مقصد و مسیر با خودمونه

راه زندگی ما می تونه یکی از راه های زیر باشه:

یا

اینکه ما الان توی کدوم یک از این مسیر ها قرار داریم و یا میخواهیم چه مسیری رو ادامه بدیم با خودمونه و تنها اجبار ما، ادامه دادن و به انتها رسیدنه، انتهایی که خودمون انتخاب می کنیم.

توی این راه بهترین توشه، داشتن یه همسفر خوبه.کسی که با یه هدف مشترک، برای ساختن مسیری طلایی با ما هم قسم بشه و من، همسفرمو پیدا کردم.

شما چی؟

۲ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰
محمد

دوباره سلام

سلام

اول اینو بگم که نوشتن این مطلب به معنای شروع دوباره وبلاگ نویسی نیست، هرچند خودم خیلی دوست دارم دوباره شروع کنم اما حقیقتش به این نتیجه رسیدم که دیگه فایده ای نداره!!!!

اما این مطلبو فقط به خاطر این نوشتم که قراره یه نفر که خاطرش برام خیلی عزیزه بیاد به وبلاگم سر بزنه.

امیدوارم موفق باشین، موفق باشه

سلامت باشین، سلامت باشه.

۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰
محمد

از جدا شدن نوشتم!!! رو تن زخمی هر برگ

سلام

برام خیلی جالب بود

خودم ازش خواستم بره و الان براش نگرونم

***

از جدا شدن نوشتی رو تن زخمی هر برگ

گریه کردم و نوشتم نازنینم یا تو یا مرگ

به تو گفتم باورم کن میون این همه دیوار

تو با خنده ای نوشتی «هم قفس خدانگهدار»

بنویس فرصت موندن یه نفس بود

سهم من از همه دنیا یه قفس بود

بنویس که خیلی وقته واسه تو گریه نکردم

سر رو شونه هات نذاشتم، مثل دستات سرد سردم

***

آن سفر کرده که صد قافله دل همره اوست

هر کجا هست خدایا به سلامت دارش

***

در پناه حق، موفق باشید

۱ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰
محمد

برای تو

و برای تو
تا از تمام ترانه های خوانده نشده
و از تمام سکوت های تنهایی
پلی بسازی به سوی فردا
و مرا
در های و هوی روز های بی ترانه
در مسلخ عشق
به دار اویزی

شاعر: ناشناس

۳ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰
محمد

یک نقاشی با مداد

سلام
دیروز یک نقاشی دیدم که با مداد کشیده شده بود و من هم اون رو گذاشتمتوی وبلاگم البته کیفیت اسکن رو پایین اوردم تا راحت تر لود بشه
این هم ادرس همین عکسه با اندازه واقعی




۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰
محمد

چشمانت

سلام
مطلبی که امروز کش رفتم رو  تارکان توی وبلاگ دختران سپاهانی به عنوان نظر گذاشته بود:
نتیجه های اخلاقی و غیر اخلاقی:
اول اینکه اگه چیزی رو از جایی کش میرید حتما منبع اون رو هم بنویسید حتی اگه مطمئن هستین اون منبع هم منبع کش گاه!!!!(محل کش رفتن!!!!) رو ذکر نکرده
دوم اینکه به وبلاگ های دیگه که میرید و احیانا چیزی کش میرید حداقل یه نظر هم بدین
سوم اینکه من خودم این کاره ام و می دونم که یه مطلب رو کپی می کنید و توی نظرات 100 تا وبلاگ می نویسید
زشته!
بده!
عیبه!
ایراد داره!
چهارم اینکه این اون شعریه که کش رفتم:

هوا ترست به رنگ هوای چشمانت
دوباره فال گرفتم برای چشمانت
اگر چه کوچک و تنگ است حجم این دنیا
قبول کن که بریزم به پای چشمانت
بگو چه وقت دلم را ز یاد خواهی بر د
اگر چه خوانده ام از جای جای چشمانت
دلم مسافر تنهای شهر شب بو هاست
که مانده در عطش کوچه های چشمانت
تمام اینه ها نذر یاس لبخندت
جنون آبی در یا فدای چشمانت
چه می شود تو صدایم کنی به لهجه موج
به لحن نقره ای و بی صدای چشمانت
تو هیچ وقت پس از صبر من نمی ایی
در انتظار چه خالیست جای چشمانت
به انتهای جنونم رسیده ام کنون
به انتهای خود و ابتدای چشمانت
من و غروب و سکوت و شکستن و پاییز
تو و نیامدن و عشوه های چشمانت
خدا کند که بدانی چه قدر محتاج ست
نگاه خسته من به دعای چشمانت

***
شاید وقتی دیگر
امدم
۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰
محمد

بهترین دوست

 من گمان میکردم دوستی همچون سروی سبز،

چهار فصلش همه آراستگی ست،

من چه میدانستم هیبت باد زمستانی هست،

من چه میدانستم سبزه می پژمرد از بی آبی،

سبزه یخ میزند از سردی دی،

من چه میدانستم دل هر کس دل نیست،

قلبها ز آهن و سنگ،

قلبها بی خبر ازعاطفه اند
۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰
محمد