گاه نوشت های من

من گاهی می نویسم، برای یاداوری انچه که برایم مهم است، به خودم!!!!

۲۴ مطلب با موضوع «عشقولانه» ثبت شده است

کودک و خدا

کودک نجوا کرد : خدایا با من حرف بزن...      مرغ دریایی آواز خواند کودک نشنید...          سپس کودک فریاد زد : خدایا با من حرف بزن...           رعد در آسمان پیچید اما کودک گوش نکرد...          کودک نگاهی به اطرافش کرد و گفت : خدایا بگذار ببینمت...             ستاره ای درخشید اما کودک ندید...            کودک فریاد زد : خدایا به معجزه ای نشان بده...          و یک زندگی متولد شد اما کودک نفهمید...         کودک با نا امیدی گریست : خدایا با من در ارتباط باش بگذار بدانم کجایی؟       بنابراین خدا پایین آمد و کودک را لمس کرد اما کودک پروانه را کنار زد و رفت

 

۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰
محمد

چشمها و قدمها

چشمهایت

چه دوستانه سلامم می دهند

در نگاهی

که لبریزاز همگانگیست

و چه غریبانه جوابم کرده اند

                              قدمهایت

در نگاهی که آشنایی

به مانند  صدایت

عین بیگانگیست

***

شعر از: نمیدونم

۱ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰
محمد

پرسش

می خواهمت چنانکه شب خسته خواب را،

می جویمت چنان که لب تشنه آب را،

محو توام چنانکه ستاره به چشم صبح،

یا شبنم سپیده دمان آفتاب را،

بی تابم آنچنانکه درختان برای باد،

یا کودکان خفته به گهواره تاب را،

بایسته ای چنانکه تپیدن برای دل،

یاآنچنانکه بال پریدن عقاب را،

حتی اگر نباشی می آفرینمت،

چونانکه التهاب بیابان سراب را،

ای خواهشی که خواستنی تر ز پاسخی،

با چون تو پرسشی چه نیازی جواب را.

قیصر امین پور

۱ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰
محمد

بیدل و خسته

بیدل و خسته در این شهرم و دلداری نیست

غم دل با که توان گفت که غمخواری نیست

****

نیست در شهر نگاری که دل ما ببرد

بختم ار یار شود رختم از اینجا ببرد

****

سلام

چند روز بود که حالم اصلا خوب نبود امروز هم کلی کار دارم که باید انجام بدم اما اصلا حوصله ندارم

با خودم گفته بودم توی این ماه کلی درس بخونم اما از اول ماه حتی یه صفحه هم نخوندم البته هیچ کار مفیدی هم انجام ندادم

یکی به دادم برسه

بای

۱ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰
محمد

دوست دارم یه عالمه

با هر چی لب تو عالمه

می بوسمت قبل از همه

به شرطی که بهم بگی

دوست دارم یه عالمه

قد هزار تا قابلمه

۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰
محمد

پنج وارونه

پنج وارونه چه معنا دارد.  

           ـ خواهر کوچکم از من پرسید ـ

من به او خندیدم

کمی ازرده و حیرت زده گفت: روی دیوار درختان دیدم

باز هم خندیدم

گفت دیروز خودم دیدم مهران پسر همسایه پنج وارونه به مینو می داد

بغلش کردم و بوسیدم و با خود گفتم:

                         بعد ها وقتی باران بی وقفه درد

                                                سقف کوتاه دلت را خم کرد

                         بی گمان می فهمی

                         پنج وارونه چه معنا دارد

چند روزه نبودم باز فردا باید برم

شعر بالا هم نمیدونم مال کیه اما من از یه سررسید کش رفتم

۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰
محمد

زان یار دلنوازم

زان یار دلنوازم شکریست با شکایت

۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰
محمد

بدون شرح

ای همزاد، ای همراه، ای هم سرنوشت

 هر دومان حیران بازی‌های دوران‌های زشت.

شعرهایم را نوشتی دست‌خوش؛

 اشک‌هایم را کجا خواهی نوشت؟

۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰
محمد

بعضی وقتا ...

دختری نابینا و پسری عاشق هم می شن . دختر به پسر می گه اگه بیناییش رو بدست بیاره تا آخر عمر پیشش می مونه یکی پیدا می شه که چشماشو به دختره بده . دختره چشماشو باز می کنه و می بینه که پسره هم نابیناست . می گه برو ما به درد هم نمی خوریم .پسر لبخند تلخی می زه و می گه : من می رم ولی مواظب چشمام باش .
۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰
محمد