گاه نوشت های من

من گاهی می نویسم، برای یاداوری انچه که برایم مهم است، به خودم!!!!

۶۱ مطلب با کلمه‌ی کلیدی «این روزها» ثبت شده است

بیدل و خسته

بیدل و خسته در این شهرم و دلداری نیست

غم دل با که توان گفت که غمخواری نیست

****

نیست در شهر نگاری که دل ما ببرد

بختم ار یار شود رختم از اینجا ببرد

****

سلام

چند روز بود که حالم اصلا خوب نبود امروز هم کلی کار دارم که باید انجام بدم اما اصلا حوصله ندارم

با خودم گفته بودم توی این ماه کلی درس بخونم اما از اول ماه حتی یه صفحه هم نخوندم البته هیچ کار مفیدی هم انجام ندادم

یکی به دادم برسه

بای

۱ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰
محمد

می خوام برم کانتر بازی کنم

بای

۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰
محمد

می خواستم ثواب کنم کباب شدم

سلام

یه دو سه روزی تهران بودم. دیروز که بر می گشتم راننده یه ماجرایی گفت که من الان از زبون خودش براتون می نویسم:

سال ۶۲ بود من یه کامیونت اجاره ای داشتم و برای کشتارگاه های مشهد از اطراف مرغ می اوردم یه شب که از قوچان به مشهد می اومدم یه کامیون و دیدم که کنار خیابون ایستاده بود و راننده تا ما رو دید اشاره کرد که بایستم.

خواستم برم اما یکی از شاگردام اصرار کرد که بمونم من هم پشت سر کامیون نگه داشتم و پیاده شدم

راننده کامیون گفت:ماشینم گازوئیل تموم کرده و بعد از هواگیری چند بار استارت زدم حالا باطری خالی کرده اگه می شه یه تکونی بده تا روشن بشه. بهش گفتم اخه مرد حسابی  با کامیونت اون هم پر بار که نمی شه کامیون ده تن و بکسل کرد اما وقتی دیدم خیلی التماس می کنه گفتم باشه

گفتم پس صبر کن تا برم جلو و دور بزنم تا با جلو ماشینم ماشینتو بکشم(اخه اتاق ماشین من مخصوص حمل مرغ بود و قدرت کشیدن  اون همه بارو نداشت)

رفتم جلو . تا می خواستنم دور بزنم همین که عمود بر جاده شدم یهو یه ماشین بدون چراغ کوبید به من.

پیاده شدم دیدم ۷ نفر توی ماشینن و هیشکی نفس نمی کشه

۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰
محمد

ای بی خبران...

ای بی خبران عشق بیابان خطرهاست

امروز معنای این واژه را با تمام وجود لمس کردم: "خاک تو سرت با این لباس خریدنت"

من اصلا نمی دونم

من از اون اولش هم نمی دونستم

اخرش هم نفهمیدم که:

چرا هیچی نفهمیدم

خودم هم نفهمیدم چی گفتم چی شنفتم

علی ای حال

***

 شنیدم که:

یک زن برای ازدواج کردن باید

همچون اهو زیبا باشد

همچون اسب نجیب باشد

همچون سگ با وفا باشد

و ...

اما یک پسر برای ازدواج خر باشد کفایت می کند

۱ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰
محمد

و اما در حکایت سفر به بلاد تهران

با سه روز تاخیر به تهران رفتم و همین اول بدبختی هام شد چون اگه سر وقت می رفتم می تونستم دوباره به مدت یک ماه حمالی در منزل داشته باشم اما منو مجبور کردن که توی تهران حمالی کنم البته با چند نفر دیگه

فرض کنین لیسانس حقوق دارین از یه دانشگاه معتبر دولتی تهرانی و مجبورتون می کنن پروندههای بایگانی یه اداره رو بر اساس تاریخ مرتب کنین.:کاری که هیچ ربطی به تخصصتون نداره

من ۳ روز همین مشکلو داشتم اما اخرش با هزار نیرنگ و فریب تونستیم حمالی در منزل(کار در منزل) بگیریم و الان هم اومدم شهرستان و ...

به خدا جهنم هم جایی واسه تو نداره

حیف اتیش به خدا روی سر تو بباره

رسید اون لحظه ای که یکی دل تو رو بشکنه

 اره درسته اون نفر قلب شکسته منه

فعلا بای

۵ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰
محمد

وبگردی=تعطیل(موقتا)

انا لله و انا الیه راجعون

با نهایت تاثر و تاسف پایان موقت دوران وبگردی را به تمام عزیزان٫ اشنایان٫ دوستداران و ناعزیزان٫ غریبه ها و دشمنان اعلام نموده برای این مرحوم  غفران الهی  و علو درجات را از درگاه خداوند منان مسئلت داریم

 از کلیه عزیزان خواهشمندیم که در مراسم یاد بود  این مرحوم مغفور شادروان که امشب در همین مکان برگزار نمی شود حضور بهم رسانده و دلی از عزا در اورند.

شرح خبر:

امروز از تهران خبرهای خوبی؟؟؟ رسید!!!

باید برای مدت نا معلومی به تهران عزیمت نموده  و مشغول به امر مقدس حمالی شویم . بنابراین تا اطلاع بعدی که احتمالا دو هفته دیگر باشد در عالم برزخ خواهیم بود و از وبگردی و وبلاگ نویسی خبری نخواهد بود.

امیدوارم مراتب عرض تسلیت تمامی بازدیدکنندگان در بخش نظرات این پست ما را در بازگشت به عرصه وبگردی و وبلاگ نویسی دلخوش کُنَکی!!! عظیم بوده و باشد تا در بازگشت تمام نظرات شما را جبران نمائیم.

تا درداری دیگر بدرود

راستی لینک به وبلاگ امیر هم اصلاح شد!!!

۳ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰
محمد

باز هم یه عکس

اول سلام

دوم: نمی دونم چرا با وجود اینکه از عکس دل خوشی ندارم چون سرعت لود صفحه رو پایین میاره اما امروز هم می خوام یه عکس بزارم براتون که جالبه!!!

البته نه مثل عکس قبلی

فعلا:

بای

۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰
محمد

یه سوتی+...=ضایع شدن حسابی

چند روزیه که توی کافی نت کار می کنم البته کار نه بلکه وقت گذرانی اما امروز یه ماجرایی اتفاق افتاد که حسابی ضایعم کرد

چون جمعه بود دیرتر اومدم کافی نت و تا درو باز کردم یه خانم متشخص!!! اومد تو و گفت: سیستم دارید؟

گفتم :یه لحظه تشریف داشته باشید تا روشن کنم و سریع خودمو رسوندم پشت یکی از سیستم ها و دکمه پاور و زدم و گفتم: الان روشن می شه .

اما انتظار فایده ای نداشت و سیستم روشن نشد و اون خانم متشخص هم که پشت سیستم بود دادش در اومد که : ببخشید٬ مطمئنید که برق وصله!!!

و من تازه دوزاریم جا افتاد که اول باید برق کافی نت رو وصل می کردم ولی خودمو نباختم و گفتم : اِ ... مثل اینکه فیوز پریده و برقو وصل کردم و سیستم رو براش روشن کردم

اما این سوتی  یه قسمت جالب داشت و اون هم این بود که من هنوز سیستم سرور رو روشن نکرده بودم و تا سرور روشن نمی شد اینترنت سیستم ها برقرار نمی شد

به هر حال حسابی ضایع شدم

راستی یه سوتی دیگه:

سلام!!!

و یه عکس که به حال و روز این روزای من خیلی می خوره چون حسابی سرما خوردم:

۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰
محمد

یه کار تازه

سلام

امروز تصمیم گرفتم یه بخش تازه توی وبلاگم بزارم که هر روز یه جمله جالب رو نمایش بده اما:

چی بنویسم؟

اگه کسی مطالب کوتاه و جالب داره توی نظرات این مطلب یا مطالب بعدی بنویسه تا به اسم خودش و با لینک وبلاگش توی کادر سمت راست و بالای وبلاگ نوشته بشه.اینجوری هم شما به من سر می زنین هم لینکتون توی وبلاگم قرار می گیره

۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰
محمد

چشم من

چشم من بیا منو یاری بکن                 باز داره خوابم میاد کاری بکن...

سلام

امروز اصلا حال وبگردی ندارم اخه دیشب تا ساعت ۴ بیدار بودم چون داشتم رمان میخوندم و می خندیدم

بهتون پیشنهاد می کنم شما هم بخونینش

راستی دقت کردید که همه چیزهای خوب خانم هستند: خورشید خانم، پروانه خانم، مهتاب خانم! اما همه چیزهای بد آقا هستند: آقا دزده، آقا گرگه، آقا غوله!

یاسمن نوشته اقای مودب پور

۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰
محمد

بهترین کتابی که هدیه گرفتم

بار دیگر، شهری

 که دوست می‏داشتم

۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰
محمد

مست از جام تهی

سلام

بعضی وقتا همه کارا برعکسه

مثلا:

من تا وقتی تهران بودم با وجود قیمت بالای اینترنت کلی ژول(۱) صرف می کردم تا یه گشت و گذاری داشته باشم اما حالا که شهرستان تشریف دارم!! و کافی نت هم مال خودمونه!!! و البته مجانی اصلا حال ولگردی ببخشید وبگردی ندارم

شده حکایت همون شعر معروف:

باده از جام تو نوشیده سحر

کاین چنین مست به باغ امده است

مست ازجام تهی بی سرو پای

روز لکن به چراغ امده است(۲)


پاورقی

۱-وقتی این مطلبو نوشتم به جای پول نوشتم ژول (البته اشتباهی ) و وقتی اونو خوندم و دیدم اشتباهه پاکش نکردم و این پاورقی رونوشتم تا اگه نمی دونین بدونین که ژول واحد اندازه گیری انرژیه و خیلی هم بی ربط نیست

۲- اگر این شعر را تا کنون نشنیده بودید دلیل بر معروف نبودن ان نیست چون شاعرش(۱) ادعا کرده معروف است و من هم حمل بر صحت کردم!!!

پاورقی در پاورقی

۱-  شاعرش خودمم چرا فحش می دی  ؟؟؟!!!

۲ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰
محمد

ما هنوز اندر خم یک کوچه ایم

این مطلب اگر چه خاطره اما اعتراضی است به نظام فاسد  کاغذ بازی در ادارات ایرانی

ما روز ۲۶ بهمن که جشن سردوشی بود فارغ الدوره!!! شدیم اما نکته جالب و نه عجیب این بود که طرح تقسیم بچه ها هنوز به پادگان نرسیده بود. جالب از این نظر که روز تقسیم از دو هفته قبل تعیین شده و به گفته شاهدان عینی طرح تقسیم هم از ۳ روز قبل در دفتر ... اماده شده بود و عجیب نبودن این امر هم به خاطر این بود که ما عینا این بلا را که سر سربازان دوره قبل امده بود دیده بودیم و اصلا برای ما تازگی نداشت.

اول قرار شد تا یکشنبه هفته بعد یعنی بیست و نهم مرخصی داده شود اما در لحظات اخر این مرخصی تا اول اسفند اعطا!!! گردید

اول اسفند که به پادگان امدیم با دیدن جمع اوری دفترچه های مرخصی به این نتیجه رسیدیم که هنوز طرح تقسیم که گویا از اسمان هفتم باید نازل میشد نازل نشده است و مرخصی دادند برای روز بعد اما با توجه به شانس عظیم!!! بچه های امریه دار که من هم جزو انها بودم امریه ها ساعت ده رسید و ما به سلامتی ساعت یازده و نیم رسما از پادگان دیپورت شدیم اما

چشمتان روز بد نبیند:

تنها امریه ای که به جای مراجعه مستقیم به نهاد مربوطه ارجاع شده بود به معاونت وظیفه عمومی ما بودیم و بعدا معلوم شد علت این امر نفرستادن نماینده از نهاد ما به وظیفه عمومی برای انجام امور مربوطه بود(برخلاف تمام نهاد های امریه پذیر). بدبختی از اینجا شروع شد که در میدان سپاه( همان وظیفه عمومی) فرمودند که در نامه ارسالی باید روز شروع و خاتمه اموزشی شما صراحتا قید شود که البته جدا از تعصبات بیجا حرف درستی بود (اما اولین ایراد:

این نامه ای بود اداری و بین دو نهاد اداری که روال ان مربوط می شد به سالها پیش و نهاد فرستنده باید این مورد را در نظر می گرفت تا موجب علافی!!! ما را فراهم نیاورد!!!)

خلاصه مثل توپ پاس داده شدیم به زمین حریف(البته روز بعد و هزینه یک روز اقامت در شهر گرانی ها...) و حریف هم در اوج اقتدار بیان فرمودند:

من چند سال است نامه ها را به همین روال می فرستم و مشکلی ندارد... اگر موردی بود بگویید با این شماره تماس بگیرند. و ما در مراجعه مجدد به میدان سپاه بعد از همان تماس مورد ادعا مجددا پاس داده شدیم به همان نهاد (دومین ایراد اینکه اگر واقعا قرار بود این نامه اصلاح شود این تماس تلفنی می توانست قبلا انجام شود) و  برای رفع مشکل و تایپ مجدد یک نامه و امضای ان( بدون هیچ گونه تشریفات اداری) ۳ ساعت وقت برد تا نتوانیم همان روز در میدان سپاه حاضر شویم و روز بعد هم که پنج شنبه تعطیل بود و تعطیلی جمعه و قرار ما شد روز شنبه(یعنی عملا ۴ روز ماندن در تهران با حقوق سرباز که ان هم هنوز برقرار نشده و ...)

الان هم من امده ام خوابگاه یکی از همشهریان و البته بطور قاچاقی و هر لحظه امکان اخراج محترمانه وجود دارد

و اما ایراد نهایی اینکه:

اگر به جای این کاغذ بازی ها که من اصل انرا با توجه به ضعف تکنولوژی در ایران رد نمیکنم و تا حدودی انرا می پذیرم  حد اقل در نامه نگاری های انجام شده دقت و هماهنگی وجود داشت شاید هزینه ۶ روز اقامت در تهران و۶ روز معطل ماندن و احتمالا از دست دادن امتحان فوق لیسانس و هزار بدبختی دیگر از دوش ما برداشته می شد

به هر حال امیدوارم شنبه که دوباره به میدان سپاه می رویم دچار این نظام فاسد کاغذ بازی نشویم

۲ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰
محمد

این هم از رسم زمونه

باشه دیگه

اخه این رسمشه؟؟؟

بعد یه عمر ازگار یه عاشقی تو روزگار ...

نه مطلب می نویسی!!!

نه جواب ایمیلامو میدی!!!

واقعا که غریبه ای

۱ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰
محمد

اندر حکایت میدان تیر

با سلام

از این به بعد مطالبی که می نویسم پس از پایان دوره اموزشیه چون در تاریخ ۲۶/۱۱/۸۵ واسمون جشن سردوشی!!! گرفتن و رسما (نه عملا) فارغ الدوره شدیم

و اما میدان تیر مکانیه برای تیر اندازی عملی با اسلحه که بسته به مدرک تحصیلی نوع اسلحه متفاوته  مثلابرای ما که مثلا لیسانس بودیم تیر اندازی با ژـ۳ داشتیم و کلت فدرلایت

 قبلا شنیده بودم که اونجا بعد از تیر اندازی باید به تعداد فشنگ هایی که تحویل می گیریم پوکه تحویل بدیم تا کسی هوس نکنه پوکه یادگاری با خودش به خونه ببره و اگه پوکه تحویل نشه...

ساعت نه رسیدیم میدان تیر تلو. بچه ها دو گروه شدن: فوق دیپلما رفتن برای تیراندازی ژ-۳ و ما رفتیم تیر اندازی کلت.بعد از کلی اموزش مسئول تیر اندازی گفت که کوچکترین اشتباهی تنبیه سختی داره و راست هم گفت. در طول تیر اندازی باید سر اسلحه رو به جلو می بود یا به طرف زمین اما یکی از بچه ها که احتمالا تفنگش مشکل داشت و برای رفع عیب مسئول را صدا زد هنگام برگشتن به سمت عقب سر اسلحه به راست پیچید و مسئول اول تفنگشو گرفت  و بعد شروع کرد به کتک کاری و حالا نزن کی بزن البته با چاشنی فحش و ...

کلت که تموم شد رفتیم برای ژ-۳ و بعد از تیر انداری و شمارش پوکه ها. اعلام شد ۲۲!!!!!! پوکه کمه و بچه ها رو بخط کردن و اول با زبان خوش . بعد تهدید ولی باز هم ۸ پوکه کم بود و نهایتا" شروع کردن به لخت کردن بچه ها.

اولش فکر می کردم تهدیده اما تا دیدم یکی یکی رو لخت می کنن و می فرستن جلو خودمو کشیدم صف های عقبی. حدود ۴۰ نفر که لخت شدن گمشده ها پیدا شد. من که حسابی ترسیده بودم چون نزدیک بود به قول بچه ها شرت فنگ بشم. البته چند تا از بچه ها که اعتراض کرده بودن رو لخت سینه خیز بردن و به خاطر همین بچه ها حسابی ترسیدن.

به هر حال قسمت نبود...

بعدش برگشتیم پتدگان و اونجا هم فرمانده گردان گفت همه تونو توی میدون صبحگاه لخت می کنم تا اون دو تا پوکه ای که پیدا نشد و ما با پارتی بازی اعلام کردیم از اول کم بوده پیدا بشه. راستش از ۲۲ پوکه ای که گم شده بود دو تا که اصلا پیدا نشد و ۱۲ تا هم فشنگ!!! تحویل شد یعنی گلوله عمل نکرده و به همکین خاطر یارو حسابی داغ کرده بود اما اخرش اذیتمون نکردن

ساعت ۳۰/۴رفتیم برای نهار!!! و بعد ۳۰ نفر رفتن بیگاری( یا به قول اراشد :به کاری) و کارمون تمیز کردن و شستشوی اسلحه با گازوئیل بود و بچه سوسول های تهرانی که می ترسیدن دستاشون خراب!!! بشه خیلی اعصابشون خرد شده بود

شب راحت خوابیدیم و روز بعد که قرار بود تمرین برگزاری سردوشی باشه حسابی بارون بارید و برنامه هاشون بهم خورد و ما کلی حال کردیم.

و اما ماجراهای روز سردوشی باشه برای بعد

راستی :یکی از دوستام با عنوان غریبه از این به بعد توی این وبلاگ مطلب می نویسه که امیدوارم از مطالبش خوشتون بیاد

بای

۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰
محمد