گاه نوشت های من

من گاهی می نویسم، برای یاداوری انچه که برایم مهم است، به خودم!!!!

نبرد رستم و سهراب به روایت گرد آفرید!!

این مطلب از وبلاگ بوالفضول الشعرا دزدیده!!! شده است البته چون فضایمان کم و پولمان کمتر بود همه اش را ننوشتم تا اگر  خواستید انرا در اینجا کامل بخوانید 

چنین یــــــــاد دارم کـــــــــه گوشم شنید          مر این داستــــان را ز گــــــــــــــرد آفرید:

 

چــو خورشید  در آسمـــــان   سـر کشید          سیه زاغ – خاک تــــو سرش– پر کشید

                                                                                                                            

تهمتـن ســــــــــوی آینــــــــه شــــــد روان          پس آنگـــــــــه بپوشید ببــــــــــــــر بیان

 

دو دوری بچرخیــــــــــــد و خـــــــود را بدید          "چه خوشگل شدم" گفت و از جـــا پرید

 

 

در آن آینـــــــــــه عکس خـــــــود بوس کرد          خودش را برای خــــــــودش لــــوس کرد

 

سبیــــــــل خودش را بسی شــــــــانه زد          بــــــه زیر بغـــــــل نیز افشـــــانه(۱) زد!

 

نهـــــــــــــاد آن یل نامی و  تــــــــاج بخش         یکی چـــــــــار پایه بــــــــه نزدیک رخش

 

ســـــــوارش شـــــــــــــــــد و بعـد ویراژداد          بـــــــه جولان هــــــــوای درســاژ(۲) داد

 

از آنســـــــــــــو شنـــــو حـــال سهراب یل          کـــــه در خوشگلی بود ضــــــــرب المثل      

 

در آورد سهــــــــــــــراب تی شرت بــــــزم           پس آنگــــــه بپوشید خفتـــــــــــــان رزم

 

بر آن زلـــــــــــــــف عقــــــــــرب بمالید ژل          بزد تیـــــــــر مژگــــــــان خــــــــود را ریمل

 

دو ســاعت جلــــــــــــو آینـــــــــــه ایستاد          به موهــــــــــای زیبـــــــــاش  حالت بداد

 

بگفتا کــــــــه امروز بــــــــا ماست شانس          به میدان سپس رفت بـــــــــا یک آژانس

 

دو خوشگل به نــــــــــــاز و ادا و قمیش           به میدان رسیدند بــــــــــــا ایش و ویش

 

خرامـــــــــــــــان دو یل پیش هم آمدند            و با غمـــزه مشغــــــــول کل کل شدند!

 

چنین گفت سهراب یل : کای خــــــرفت           کنـــــــون مــــــــــرگ آمــد خِرت را گرفت

 

بگـــــــویی اگـــــــــر حـــرف بی تربیت          همینجا  جــــــــرت می دهم از وسط(!)

                

تهمتن بشـــد قرمـــــــــــز و گفت : وا!            چه حرفــــــــــای زشتی! پنــــا بر خــــدا         

 

چرا گــــــرد و خـــاک این وسط می کنی؟           منو جر بدی؟؟... تــــــو غِلط می کنی!!

 

متن کامل در وبلاگ بوالفضول الشعرا

۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰
محمد

آیا میدانید؟ (بخون میترکی از خنده)

میدانید چرا ناپلئون همیشه از کمر بند قرمز استفاده میکرده و این که حکمت کمربند ناپلئون چیست ، این سوال برای خیلیها پیش آمده و جواب آن فقط یک جمله است : از کمربند قرمز استفاده میکرده تا از افتادن شلوارش جلوگیری کند
چرا روی آدرس اینترنت به جای یک دبیلیو، سه تا دبیلیو می‌گذارند؟ چون کار از محکم‌کاری عیب نمی‌کنه
آخرین دندانی که در دهان دیده می‌شود چه نام دارد؟ دندان مصنوعی
چطور می‌شود چهارنفر زیر یک چتر به‌ایستند و خیس نشوند؟ وقتی هوا آفتابی باشد این کار را انجام دهند
اگر سر پرگار گیج برود چه می‌کشد؟ بیضی
چرا لک‌لک موقع خواب یک پایش را بالا می‌گیرد؟ چون اگر هر دو را بگیرد، می‌افتد
چرا دود از دودکش بالا می‌رود؟ چون ظاهرا چاره دیگری ندارد
شباهت نون سوخته با آدم غرق شده چیه ؟هر دو تاشونو دیر کشیدن بیرون
فرق باطری با مرد چیست؟ باطری اقلا یک قطب مثبت داره ولی مرد هیچ چیز مثبتی نداره
اختراعی که برای جبران اشتباهات بشر درست شده چیست؟ طلاق
چه طوری زیر دریایی بعضیها رو غرق می‌کنن؟ یه غواص میره در می‌زنه
ناف یعنی چه؟ ناف نمره صفری است که طبیعت به شکم بی‌هنر داده است
خط وسط قرص برای چیه؟ برای اینکه اگه با آب نرفت پایین با پیچ‌گوشتی بره
اگه یه نقطه آبی روی دیوار دیدید که حرکت می‌کند چیست؟ مورچه‌ای است که شلوارلی پوشیده
بعضیها را چگونه برای همیشه می‌شود سر کار گذاشت؟ در دو روی یک کاغذ می‌نویسم: «لطفاً بچرخانید
چرا بعضیها همیشه 18تایی به سینما می‌روند؟ برای اینکه برای زیر 18 ممنوع بود
چرا بعضیها با دو دستشان دست می‌دهند؟ چون فرق دست راست و چپشونو بلد نیستند
چرا فیل از «سوراخ سوزن» رد نمی‌شه؟ برای اینکه ته دمش «گره» داره
۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰
محمد

هفته چهارم

اول یه نکته:

مهم این نیست که تو اَد لیست مسنجرمون چند نفر اَد شدن. مهم اینه که تو قلبمون فقط 1 نفر ادد شده باشه که با هم آن بشیم، باهم آرشیو زندگی رو دوره کنیم و با هم آف بشیم. امّا باید یادمون باشه پسورد دوستیمون رو جوری بسازیم که کسی نتونه هکمون کنه!

و اما اشخوری:

این هفته با امیدو یاس گذشت اخه هفته اینده که دوشنبه و سه شنبه تعطیله  اول هفته گفتن چهارشنبه و پنجشنبه رو مرخصی می دن و ممیتونیم بریم خونه حال کنیم اما روز یکشنبه اعلام شد موافقت نشده. باز مثل همیشه نامه نگاری شروع شد تا اینک باز بهمون امید دادن که شاید؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟ برین مرخصی و الان هم که توی کافی نت دارم این چرندیاتو می نویسم امید و یاس شده پنجاه پنجاه.

و اما سورپرایز این هفته:

این هفته می خوام از سوتی های اراشد(جمع مکسر ارشد به معنای تمرین دهنده و سرپرست) براتون بگم

۱- تا سه می شمارم دستتو می زنی به   "میز "  والیبال بر میگردی میای اینجا

۲- وقتی با یه ارشد صحبت می کنی باید خبردار بایستی . میدونی خبردار چی جوریه؟  سر بالا. سینه جلو. "دهان بسته"

باور کن تا شروع کردم به نوشتن همش یادم شد بقیه شو بعدا می نویسم

دعا کن مرخصی بدن هرچند من تاسوعا و عاشورا میرم شهرستان ولی اگه ۵ روز باش خیلی بهتره

۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰
محمد

دیگه چی خبر

گفتم که هفته پیش رفتم خوابگاه بشیر .راستش ساعت ۱۲ ولمون کردن اومدم میدون امام حسین کنار مسجد یه دستشویی ۲۵ تومنی است اونجا لباس عوض کردم و با مترو رفتم حرم امام .اونجا بشیر منتظرم بود. جاتون خالی تا قیافه ۳ در ۸ منو دید با اون کله کچل حسابی خندید (ایشالا خدا نصیب همتون بکنه)

ساعت ۷ تا۹ شب رفتیم استخر. ساعت ۱۰ تا ۱۱ هم رفتیم سایت خوابگاه ولی چون کارم زیاد بود نتونستم حسابی چرت و پرت بنویسم.

روز جمعه برگشتم پادگان. دوباره روز از نو روزی از نو .

 البته یادم شد بنویسم که کلاس ها شروع شده و تقریبا راحت شدیم برنامه روزانه: هر روز ۳۰/۴ صبح بیداری .  ۱۵/۵ تا۵۰/۵ صبحانه . تا ۱۵/۶ نماز . ساعت ۱۵/۶ امار و تا ۳۰/۷ مراسم صبحگاه و تمرین رژه.    ۸ تا۳۰/۱۱ کلاس های صبح . ۳۰/۱۱تا ۴۵/۱ نماز و نهار. بعد تا ۳۰/۴ کلاس های بعد از ظهر. ۳۰/۴ تا ۵ مراسم شامگاه و دوباره تمرین رژه  . بعد نماز . شام . واکس و ساعت ۳۰/۸ شب امار و خاموشی.

 این هفته خیلی زود گذشت امیدوارم هفته های اینده هم همینطور باشه

راستش امروز حسابی خیط کاشتیم : تو مراسم صبحگاه رژه رو حسابی خراب کردیم البته امروز چون روز نیمه تعطیل بود و بچه ها رفته بودن مرخصی اذیتمون نکردن ولی به احتمال زیاد شنبه حسابی حالگیریه

به هر حال به قول سرباز ها چون می گذرد ملالی نیست

تا هفته بعد خدا حافظ

۱ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰
محمد

اولین مرخصی

البته اولیش نبود اما باحاله ..

الان ساعت ۲۶/۱۱ است که خوابگاه بشیر دارم می اینترنتم.

وقت ندارم

خیلی نامردین اگه نظر ندین

۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰
محمد

تازه اول راهه

۱/۱۰/۸۵

رفتیم مشهد تا معلوم بشه محل خدمتمون کجاست

"مرکز اموزش وظیفه نیروی هوایی تهران واقع در سه راه تختی بلوار هجرت"

بچه ها می گفتن اونجا هتله اولش نمی دونستم منظورشون چیه (به خاطر سخت گیری می گن یا اسونی) ولی بعدا معلوم شد توی یگان های اموزشی نیروی هوایی از همه راحت تره

۲/۱۰/۸۵

صبح ساعت ۴ تهران بودیم اما مدارکمون دست یه بنده خدایی بود که تا ساعت ۱۱ نیومد واسه همین کلی علاف شدیم . ساعت ۲ لباس دادن گفتن برین یازدهم اینجا باشین

۱۰/۱۰/۸۵

امروز می خواستم برم به تهران. ساعت ۱۲ بود که رفتم کچل کردم جاتون خالی هر کی میدید حسابی می خندید شده بودم یه پا مستر بین. امیدوارم این بلا سر همه تون بیاد؟؟؟

لباس نظامیا رو پوشیدم. روش لباس شخصی و سوار اتوبوس شدم

۱۱/۱۰/۸۵

اولین روز اموزش بود. ساعت ۵/۴ صبح پادگان بودم تا ساماندهی شدیم و تعیین اسایشگاه و تحویل مدارک و اینجور چیزا ساعت ۲ بعد از ظهر شد راستش می خواستن زهره چشم بگیرن حسابی اذیتمون کردن . هر کی میدید می گفت سختیش روز اوله

یه چیزی بهتون بگم سختیش روز اوله. روز اول که تموم شد سختیش هفته اوله . هفته اول که تموم شد سختیش ماه اوله و ماه اول که تموم شد بدون که دیگه چیزی از اموزشیت نمونده و بعد از اموزشی هم که چیزی نیست

۱۲/۱۰/۸۵ تا ۱۴/۱۰/۸۵

اموزش های مقدماتی ... از جلو نظام ... خبر دار ... قدم رو... بدو رو .... و البته هر وقت خراب کنی "بشین پاشو "..."بشین پاشو "..."بشین پاشو "..."بشین پاشو "..."بشین پاشو " فقط حواستون باشه " تشویق برای یک نفره اما تنبیه برای همه" یعنی یه نفر خراب کنه همه تنبیه می شن اما یه نفر کارش خوب باشه فقط همون نفر تشویق می شه

۱۴/۱۰/۸۵

اولین نگهبانی:

پاس دو . پست سرویس!!!

دو ساعت نگهبانی ۴ ساعت استراحت . از ۸ صبح دیروز (۱۴/۱۰/۸۵) شروع شد تا ۸ صبح امروز. خیلی جالب بود : باید جلو سرویس بهداشتی بایستی تا کسی بغیر از افراد گروهان خودت از توالت استفاده نکنن اما نکته جالبترش اینه که :  ازساعت ۱۲ شب تا ۴ صبح بچه ها شمرده بودن فقط ۵ نفر اومده بودن سرویس . اخه این هم نگهبانی میخواد اون هم توی هوای سرد ؟؟؟؟؟؟؟؟؟

به هر حال امروز حسابی خوابیدم بعد رفتیم حموم ساعت ۲ بعد از ظهر هم اومدم مرخصی تو شهری و یه تلفن خلوت گیر اوردم و چون هفته اولم بود به همه زنگ زدم الان هم اومدم کافی نت دارم این "چرت و پرت" ها رو می نویسم شب هم بر می گردم پادگان و فردا روز از نو روزی از نو.

هفته اینده روز جمعه منتظر خبرای جدید باشین

راستی حتما نظر بده! باشه!!!!!!!!!!!!!!!

۱ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰
محمد

خاطرات سرباز خونه

راستشو بخوای از اول برج ده سرباز شدم واسه همین یه بخش تو وبلاگم ایجاد کردم به نام خاطرات سرباز خونه و قول میدم هر وقت اومدم مرخصی چند تا مطلب خوب راجع به سربازی بنویسم

ولی اگه خوندی یه نظر هم بده!!!!!!!!!!!!!!!!!!!

 

۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰
محمد

تو...

می گفت:

همون طور که پای تخته بودم زیر چشمی نگاهشون کردم: دو نفر از پشت سر بهش می گفتن بگو . اون هم مثل همیشه مظلوم و سر به زیر هیچ چی نمی گفت.

اول اعتنا نکردم اما وقتی با وجود نگاه معترض من باز هم زمزمه می کردن عقبیا رو اوردم پای تخته: چی باید بگه؟ ساکت بودند و هیچ چی نگفتند اما یهو زدند زیر خنده .

فرستادمشون دفتر و بعد از ده دقیقه با چهره ای که نشان از تهدید داشت وارد کلاس شدن.

این بار اصرارشون شکل خشنی داشت بهش گفتم بیا پای تخته و بگو که چی باید بگی

اومد اما هیچ چی نگفت. اون دو نفرو انداختم بیرون تا فردا با پدراشون بیان . تا بهش گفتم بگو وگرنه تو هم باید فردا با والدینت بیای مدرسه سرشو انداخت پایین و گفت:

تو غلط می کنی!!!

صدای خنده مثل بمب پیچید توی کلاس بهش گفتم برو سر جات بشین چون فهمیدم که چی باید می گفت.

بعد از کلاس به پدرش زنگ زدم تا ماجرا رو کشف کنه.

تهدیدش کرده بودن که یا با لهجه مخصوص بازیگر سریال باغ مظفر به من میگه "تو غلط می کنی" یا اینکه بساط کتک ... هر روز بعد از مدرسه.

 

 

۱ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰
محمد

صدای پای آب

اهل کاشانم 
 روزگارم بد نیست
تکه نانی دارم خرده هوشی سر سوزن شوقی
مادری دارم بهتراز برگ درخت
 دوستانی بهتر از آب روان
 و خدایی که دراین نزدیکی است
لای این شب بوها پای آن کاج بلند
روی آگاهی آب روی قانون گیاه
 من مسلمانم
قبله ام یک گل سرخ
جانمازم چشمه مهرم نور
 دشت سجاده من
 من وضو با تپش پنجره ها می گیرم
 در نمازم جریان دارد ماه جریان دارد طیف
سنگ از پشت نمازم پیداست
 همه ذرات نمازم متبلور شده است
 من نمازم را وقتی می خوانم
که اذانش را باد گفته باشد سر گلدسته سرو
 من نمازم را پی تکبیره الاحرام علف می خوانم
پی قد قامت موج
 کعبه ام بر لب آب
 کعبه ام زیر اقاقی هاست
 کعبه ام مثل نسیم باغ به باغ می رود شهر به شهر
حجرالاسود من روشنی باغچه است
 اهل کاشانم

متن کامل این شعر....حتما بخونین

۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰
محمد

بعضی وقتا ...

دختری نابینا و پسری عاشق هم می شن . دختر به پسر می گه اگه بیناییش رو بدست بیاره تا آخر عمر پیشش می مونه یکی پیدا می شه که چشماشو به دختره بده . دختره چشماشو باز می کنه و می بینه که پسره هم نابیناست . می گه برو ما به درد هم نمی خوریم .پسر لبخند تلخی می زه و می گه : من می رم ولی مواظب چشمام باش .
۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰
محمد

نشان پنجم حماقت

کثیف ترین کتابها و آدمها ، آنهایی هستند که به عنوان ذمّ منکرات به تشریح دقیق آنها می پردازند!

منتقد مردی است که راه را بلد است اما رانندگی نمی داند!

سطل زباله محرم و مدفن اسرار یک نویسنده است!

میزان پیچیدگی نثر یک نویسنده ، نسبت مستقیم با بی سوادی او دارد!

یک قانون عمومی می گوید که هر شاعری یک ابله واقعی است، اما نوشته شما به من ثابت کرد که هر ابلهی لزوما یک شاعر واقعی نیست!

منتقد کرمی است که می خواهد به چارپایان دویدن یاد بدهد!

اگر شما آثار ادبی یک نویسنده را بدزدید، به عنوان "سرقت ادبی" تحت تعقیب قرار می گیرید،اما اگر اثر چند نویسنده را بدزدید به عنوان محقق و مولف مورد تقدیر قرار می گیرید!

شعرای آماتور تقلید می کنند، شعرای حرفه ای می دزدند!

با وجود اینکه نویسندگی حرفه ای مردانه است ، نمی دانم چرا خراب شدن اخلاق مردم دنیا را گردن زنان می اندازند!

پا نویس ها سگهای کوچکی هستند که در پایین یک متن پارس می کنند!

هیچ گاه کتابهایت را به دیگران قرض نده- اشتباهی که من به سختی چوبش را خورده ام- باور کنید تنها کتابهایی که اکنون در کتابخانه برایم مانده، آنهایی است که از دیگران قرض گرفتم و پس ندادم!

تاریخ ادبیات توالی ظهور نسلهایی است که تنها فحش و فضیحت نثار پیشینیان خود می کننند!

شاعری تلاشی عبث و بی معنی برای رنگ کردن باد یا یک همچنین چیزهایی است!

پانزده سال طول کشید تا فهمیدم به هیچ وجه استعداد نویسندگی ندارم، اما دیگر خیلی دیر شده بود،چون به عنوان نابغه ادبیات معاصر خیلی مشهور شده بودم!

مطالب با حال از شعر .طنز.نقد و ...

۱۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰
محمد