سلام

امروز چند تا مطلب کوتاه براتون می نویسم

***

فکرش را که می‌کنم
زیاد هم سخت نیست...

تو،
بشین این ور پل...
من،
می‌شینم آن ور پل...
بعد آن‌قدر گریه می‌کنیم تا آب رودخانه بالا بیاید
و پل را ببرد...

***

شب‌ها،
من هستم و خستگی‌های شبانه و
تلاش برای به‌یادآوردن همه‌ی چیزهایی که قرار بود قبل از خواب به‌‌شان فکر کنم.
خواب‌ـم می‌بَرَد اما.
تلاش‌ـم ولی، بی‌نتیجه نبوده‌ست؛ شاید می‌خواسته‌ـم خواب‌ـم ببرد.
خوش‌بینانه، خوش‌بختانه...
من...

***

ما همه سایه ایم؛
تو پاییزی‌تر،
من متمایل به جنوب وحشی...

ما همه دوریم؛
تو خیس‌تر،
من متمایل به گندم‌های خشک...

ما همه بدبختیم؛
تو طوفانی‌تر،
من متمایل به لب‌خندهای حقیرانه‌ت...

***

از وبلاگ به عشق داریوش