از کتاب میعاد درلجن*

رقصید

پر زد ، رمید

از لب انگشت او پرید

[ سکه ]

گفتم: خط

 

پروانه ی مسین

پرواز کرد

چرخید ، چرخید

پر پر زنان چکید؛ کف جوی پر لجن.

 

تابید ، سوخت فضا را نگاهها

بر هم رسید

در هم خزید

در سینه عشق های سوخنه فریاد می کشید:

ـ ای ؟یأس ، ای امید !

 

آسیمه سر بسوی " سکه " تاختیم

از مرز هست و نیست

تا جوی پر لجن

با هم شتافتیم

آنگه نگاه را به تن سکه بافتیم.

 

پروانه ی مسین

آیینه وار ! بر پا نشسته بود در پهنه ی لجن !

وهر دو روی آن

خط بود

خطی بسوی پوچ ، خطی به مرز هیچ

 

اندوه لرد بست

در قلبواره اش

و خنده را شیار لبانش مکید و گفت:

ـ پس ... نقش شیر ؟

رویید اشگ

خاموش گشت، خاموش

 

گفتم :

ـ کنام شیر لجن زار نیست ، نیست!

خط است و خال

گذرگاه کرم ها

اینجا نه کشتگاه عشق و غرور است

میعادگاه زشتی و پستی ست.

 

از هم گریختیم

بر خط سرنوشت

خونابه ریختیم.

 

* نصرت رحمانی متولد ۱۳۰۸ به قول خودش "نصرت رحمانی هستم
زاده و پروریده تهران...
حرفه ام قلمزنی است همین
!"

هم اکنون در رشت با خانواده اش به سر می برد

این شعرو از وبلاگ شازده کوچولوی ابان زاد انتخاب کردم