ساعت ۹ صبح با صدای زنگ ساعت از خواب بیدار شدم کنار ساعت یه یادداشت بود :

سلام عزیزم من با آبجی سعیده قرار داشتم . برات صبحونه اماده کردم روی میزه. یادت باشه امشب مهمون داریم میوه اجیل و شیرینی بگیر برای شام هم با رستوران صدف هماهنگ کن احتمالا ۲۰ نفر بشیم

راستی من ناهار خونه آبجی دعوتم ساعت ۴ بیا دنبالم بریم ارایشگاه . خیلی نخوابی ها!!! ساعت ۱۰ با مهندس توی اداره قرار داری

میبینمت

عجب صبحونه ای بود: نون دو سه روز مونده با یه کمی پنیر

بقیه روز استراحت من هم یه جوری می گذره

بای