دنیا چون زن ناشزه با ما سر لج بود
هر چوب حراجی که به ما خورد حرج بود
جایی که دویدیم پی سعی صفاشهر
آن کعبه که ما تلبیه گفتیم کرج بود
چشمم به غزالان حریم حرم افتاد
رفتم که کمانی بکشم موسم حج بود
اسلام نه این است و نه آن حج حسینی است
اسلام شما بازی حجاج و حجج بود
بیدارم و خوابیده دو پای دلم امروز
دست دلم افسوس همین دست فلج بود
تکبیرت الاحرام که گفتم نظرم سوخت
هر گوشه محراب پر از قبله کج بود
خواندیم نمازی همه با نخوت و نفرین
یک عمر دعایی که نکردیم فرج بود

***

جمعه 30 بهمن1388 ساعت:  17:39 دوست ناشناسی به نام مهدی این شعر رو توی قسمت نظرات وبلاگم گذاشته بود...

****

اللهم عجل لولیک الفرج والعافیه والنصر...