سلام

بعضی وقت ها بعضی نوشته ها رو که می بینم، فقط به یک نتیجه میرسم:

***

حسین...حسین...حسین! بیست و چهار ساعت شبانه روز، گریه. هفت روز و هفت شب هفته، روضه. سی روز ماه، هیئت. دوازده ماه سال، محرم! اما چه حاصلی دارد این مجالس روضه و آن حال گریه ها و آن محفل سینه زنی و این سیاه‌پوشی ها؟ وقتی برای حقانیت حسین گریه می کنید و از رسوایی خویش غافلید. عزاداری بی معرفت چه فایده ای برای عزاداران دارد، وقتی شما برای عاشورای سال شصت و یک هجری عزاداری می کنید و مسلم زمانه در عاشورای هشتاد و هشت شمسی، در گودی قتلگاه «ولی عصر» و «هفت تیر» ندای هل من ناصر سر می دهد و شما دنبال ثواب گریه ها هستید و مثل همیشه از قافله جا ماندید؟ نکند یادتان رفته که زهیر و حُر و وهب، بچه هیئتی های محله حسین نبودند، اما آنقدر مرد بودند که خودشان را به کاروان آن ابرمرد رساندند. اما چه بسیار بودند از بچه هیئتی های مدینه و همسایه های حسین که از کاروان جا ماندند و برچسب نامرد بر پیشانی شان تا ابد خاهد ماند.

....


من از حسین دروغینی که محصور کربلاست، به «ثارالله» پناه می برم و از کربلای دروغینی که محصور عراق است، به «کل ارض کربلا»ی حسین، پناه می برم. از مجلس روضه حسینی که یزید شاد کن است به «دروازه ساعات» پناه می برم و از تکیه ای که به کاخ یزید طعنه می زند، به خرابه شام پناه می برم. از مداح بی سروپایی که خاندن برای حسین را از رقاصه ها و مطربان دربار یزید فرا گرفته است، به ناله جانسوز زینب پناه می برم. من آن حسینی که شما برایش سینه می زنید را نمی شناسم. حسین من، حسین دیگری ست. حسین من همانی ست که زخم می خورد و پند می دهد. شما اما پند می شنوید و زخم می زنید. مولای من همان آقایی ست که دشنام می شنود و با قولی کریمانه سلام می دهد. شما اما سلام می شنوید و دشنام می دهید. ارباب من همان مظلوم بلا ناصری ست که شمشیر می خورد و به جهل زخم‌زنده می خندد. شما اما لبخند می بینید و شمشیر می کشید.

....

****

فهمیدین منظورم چیه؟

متن کامل این مطلب رو می تونین توی این ادرس بخونین: وبسایت شخصی سید محمد رضی زاده

****

و متن دیگری تحت عنوان حسین (ع) هنوز مظلوم است چون...

در وبلاگ دیگری....

****

حسینی باشید

یا حق