سلام

باز هم می خوام یه مطلب تکراری براتون بنویسم اخه کاچی بهتر از هیچی!!!!

دیروز برگشتم بندر و وقتی دوستمو دیدم، دیدم برخلاف همیشه از  جاش تکون نخورد!!! رفتم جلو باهاش دست دادم و اون همون طور نشسته بود. بعد از یه چند دقیقه گفت: راستش دیروز که از تهران سوار قطار شدم می خواستم وسایلمو بزارم روی تخت بالایی که شلوارم جر خورد و از دیروز تا الان دارم مصیبت می کشم.

جالب این بود که از تهران تا بندر همونجوری باشلوار پاره توی کوپه قطار نشسته بود و وقتی رسیده بود خونه، چون کلید اتاقو نداشت همونجا توی هال نشسته بود و نتتظر تا من بیامو در اتاقو باز کنم تا از اونجا شلوارشو برداره. تا حالا از دیدن من این همه خوشحال نشده بود!!!

من هم که حدود ده روز خونه یودم و حسابی سرما خورده بودم وقتی به بندر رسیدم و گرمی هوا رو احساس کردم خیلی خوشحال شدم!!! و جالب اینه که من هم  تا حالا این قدر از گرمی هوای بندر خوشحال نشده بودم!!!!

این روزا که خونه بودم حسابی سرم شلوغ بود و هفته اینده دارم برمیگردم خونه.)برامون ۲آ کنید لطفا(

خوب دیگه این مطلب واقعا چرت و پرت هم تموم شد. از اینکه بهم فحش نمیدین و نفرینم نمی کنین ممنون.