سلام
دیشب بهترین کتابی رو که تا الان هیه گرفتم برای چندمین بار داشتم می خوندم که با خودم فکر کردم چه خوبه جملات کوتاهی از اونو برای شما هم بزارم.
البته انتخاب این جمله ها هم واقعا سخت بود و اگه امکانشو می داشتم تمام متن 65 صفحه ای اونو براتون می گذاشتم
***

نفرین، پیام آور درماندگی است و دشنام، برای او برادری است حقیر...

***

...من پیش از این بارها گفته ام که التماس، شکوه زندگی را فرو می ریزد. تمنا، بودن را بی رنگ می کند. و آن چه از هر استغاثه به جای می ماند ندامت است.

***

هلیا! میان بیگانگی و یگانگی هزار خانه است. آن کس که غریب نیستف شاید دوست نباشد. کسانی هستند که ما به ایشان سلام می گوییم و یا ایشان به ما. آن ها با ما گرد یک میز می نشینند، چای می خورند، می گویند و می خندند، «شما» را به «تو» ، «تو» را به هیچ بدل می کنند. انها می خواهند که تلقین کنندگان صمیمیت باشند، می نشینند تا بنای تو فرو بریزد. می نشینند تا روز اندوه بزرگ. انگاه فرارسنده نجات بخش هستند. آنچه بخواهی برای تو می اورند؛ حتی اگر زبان تو آن را نخواسته باشد. و سوگند می خورند که در راه مهر، مهر، چون نوشیدن یک فنجان چای سرد، کم رنج است...

***

... اما من از دادرسی دیگران بیزارم هلیا. در ان طلا که محک طلب کند باید شک کرد. شک، چیزی به جای نمی گذارد. مهر، آن متاعی نیست که بشود آزمود و پس از آن، ضربه یک آزمایش به حقارت آلوده اش نسازد...

...ایمان نیاز به آزمودن را مطرود می داند...

***

...ما هرگز از آنچه نمی دانستیم و از کسانی که نمی شناختیم ترسی نداشتیم. ترس، سوغات آشنایی هاست.

***

تو به دیوار تکیه می دهی و مرا نگاه می کنی. آه هلیا!... چیزی خوف ناک تر از تکیه گاه نیست. ذلت، رایگان ترین هدیه هر پناهی است که می توان جست.

***

هلیا! برای دوست داشتن هر نفس زندگی، دوست داشتن هر دم مرگ را بیاموز؛

و برای ساختن هر چیز نو، خراب کردن هر چیز کهنه را؛

و برای عاشق عشق بودن، عاشق مرگ بودن را.

***

افسوس هلیا که نمی دانستی امکان بر همه چیز دست می یابد. امکان، فرمانروای نیرومند ترین سپاهیانی است که یروزی را بالای کلاه خود های خود، در اسمان حس می کردندو هر مغلوبی تنها به امکان می اندیشد و آن را نفرین می کند. هر فاتحی، در درون خود، ستایش گر بی ریای امکان است. امکان، می افریند و خراب می کند. امکانات ناشناس در طول جاده ها و چون زنبوران ولگرد، به روی گمنام ترین گل های وحشی خانه می سازند. دروازه های هر امکان، انتخاب را محدود کرده است. بسا که «خواستن» از تمام امکانات گدایی کند؛ اما من آن را دوست می دارم که به التماس نیالوده باشد.

***

...نه هلیا! تحمل تنهایی از گدایی دوست داشتن آسان تر است. تحمل اندوه از گدایی همه شادی ها اسان تر است. سهل است که انسان بمیرد تا آن که بخواهد به تکدی حیات برخیزد. چه چیز مگر هراسی کودکانه در قلب تاریکی، آتش طلب می کند؟ مگر پوزش، فرزند فروتن انحراف نیست؟

نه هلیا... بگذار که انتظار، فرسودگی بیافریند. زیرا تنها مجرمان التماس خواهند کرد.

و ما می توانستیم ایمان به تقدیر را مغلوب ایمان به خویش کنیم. آنگاه ما هرگز نفرین کنندگان امکانات نبودیم

***

و شاید یکی از بهترین قسمت های این کتاب، متن کامل پنج نامه از ساحل چمخاله باشد که حتما به چندین و چند بار خواندنش می ارزد.