گاه نوشت های من

من گاهی می نویسم، برای یاداوری انچه که برایم مهم است، به خودم!!!!

۴۷ مطلب با کلمه‌ی کلیدی «طنز» ثبت شده است

پفک (یک شعر از زهرا دری)

سلام

امروز به یه شعر جالب برخوردم که البته به رسم عادت  دیرین قصد دارم یه قسمتی از اونو اینجا بزارم و برای خوندن ادامه این شعر بهتره به وبلاگ نویسنده اون یعنی خانم زهرا دری برین

هرجا که شود ،جفتی و تک می گویند

آن جمله ی درد مشترک می گویند

 در کوچه و بازار و کلاس و اتوبوس

یا پارک و توی چرخ و فلک می گویند

 "قربان شما" ، "جگر "، "کبد"، "قلب" ، "نفس"!

"فلفل کوچولوی بانمک " می گویند

 " یک بوس" ، "بلا " ،"بیا" ،" نرو" ،" وای مامان!"

"پیرهن صورتی بی کلک " می گویند...

ادامه شعر در وبلاگ نویسنده

۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰
محمد

قانون نویسی در ایران

سلام

داشتم توی سایت روزنامه رسمی دنبال یه قانون می گشتم که به این قانون بر خوردم

اصلاح آیین‌نامه اجرایی بند (5) جزء (ب) ماده واحده قانون اصلاح تبصره (2) الحاقی ماده (76) قانون اصلاح مواد (72) و (77) و تبصره ماده (76)

قانون تأمین اجتماعی مصوب 1354 و الحاق دو تبصره به ماده (76) مصوب 1371ـ مصوب 1380ـ

عنوان قانونو حال می کنین؟

۳ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰
محمد

اندر حکایت جر خوردن شلوار

سلام
البته ما هم قبول داریم که چیزی که عوض دارد گله ندارد اما نه با این سرعت!!!!!
درست همین دیروز بود که ظهر در خوابگاه لمیده بودم و منتظر که ساعت 3 به یکی از کلاس های فوق!!!!برنامه بروم که دوستی زنگ زد که اگه ... توی دستت است بزار زمین و برام شلوار بیاور که جر خورده ام عجیب و مرا یارای بلند شدن نیست و هر آینه زمین گیرم اندر موال1

.
و من هم با عجله شلواری به او رساندم و حسابی از این ادخال سرور که در قلبمان شده بود خندیدم و ناگفته نماند که مراتب زمین گیری ایشان در موال را به سمع احاد دوستان اراذل و اوباش رساندم و در برد زمانی که خودم را به او رساندم، شده بود نمایشگاه بین المللی جرینگ!!!! اما:
امروز صبح توی تاکسی یک لحظه به یاد جنایات دیروز که در حق این دوست کرده بودیم افتادم و گفتم دستی به ...برسانیم از باب معاینه محل که ایا ما جر نخورده ایم و تحقیق و تفحص همان و اه از نهادم بر امدن همان (البته سوراخ ایجاد شده جوری نبود که اظهر من الشمس باشد و پیراهن عثمان گردد اما) بلافاصله زنگ زدم به همان دوستم که هنوز خواب بود که «برایم ای مهربان سوزن بیاور و یک وجب نخ که با آن، شلوارم را بدوزم»
و او هم البته بدون ایجاد هر گونه جو رسانه ای و تبلیغات سوء نخ و سوزن را به من رساند و من نیز سوراخ لایه ازن را کارسازی کردم البته در موال.
باشد که باعث عبرت دوستان گردد
*******
پاورقی:
1- هر چند با توضیحات ارائه شده هر ...مغزی1 هم می فهمد که ماجرا2 بر آن دوست چه بوده اما: ایشان هنگام نشستن در موال3 جهت اجابت مزاج شلوارش جر خورده بود و بعد از فراغت از ... همانجا روی صندلی هایی که بوده نشسته بود زمین گیر
پاورقی در پاورقی:
1- جای خالی را با عبارت مناسب و البته موافق شئونات پر نمایید
2- ماجرا همان ماجری در عربی به معنای آنچه گذشته است
3- و این مورد هم قطعا همان توالت است

۴ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰
محمد

اندر حکایت اخته سازی یا همان طرح عقیم کردن گربه های تهران

سلام
البته معلومه که خودم هنر طنازی و شعر پردازی ندارم ولی ما را هنر همین بس که شعر دیگران بچاپیم و در وبلاگ خود بچاپانیم!!!
شعر اول از مولانا و مولاکم بوالفضول الشعرا دامت افاضاته:

بلا دور از جنابت خواجــــه پیشی!                شنیدم بعــــد از این بابا نمیشی!

گرفتند و شمــــــا را اختــه کردند                  دکان عـــــــاشقی را تخته کردند

چه پیش آمد تو را یکباره پیشی!؟                (چه می گویم چه پیشی و چه پیشی؟!)

تو بودی فتحعلی شاه و به ناچار                  شدی آقـــــــــــــا محمّدخان قاجار!

بمیـرم از برای آن سبیلــــــــــــت                  برای جسم و جـــــان زخم و زیلت

نشو غمگین فدای اخم و تخمت                   اگر اخته نمودندت به ... هر حال!!

لبت زین اختگـــــی پرخنده باشد                  که خود"پیش" آمدی فرخنده باشد

چرا نفرین و اینســــان گریه زاری                  دعایی کـــــــــن به جان شهرداری

همان بهتر در این عصـــــر گرانی                  مجـــرد باشی  و تنهــــــــــا بمانی

که البته باید ادامه این شعر را در وبلاگ خودشان ملاحظه فرمایید
و شعر دوم هم از جناب ترکی

توی شهری که آدماش سردن 
بلانسبت دو رو و نامردن

 توی شهری که شاخه های گلش 
 
یا که مصنوعین  یا که زردن

حجره ها ش، کوچه هاش ، پر موشه 
سگاشم بی حیا و ولگردن ،

مثل اینه که در میون همه 
گربه هاشن که یک کمی مردن

اونا رم شهرداری تهرون
امر کرده به اخته شون کردن!


که متن کامل و اضافه تقریرات در وبلاگ ایشان موجود است

و اخرین شعر از جناب علی رضا قزوه:
گربه های شهر تهران را نباید اخته کرد
یا در این شهرداری را بباید تخته کرد(از شعارهای جمعیت گربه دوست ...)
****
می سپارد دست موشان شهر ما را شهردار
اخته خواهد کرد حتی گربه ها را شهردار
گربه های شهر را چون ما زبان بودی اگر
گفته بودی در قیامت اجر ما با شهردار
****
و البته باز هم متن کامل در وبلاگشان
۱ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰
محمد

مسابقه!!! زنده تلفنی رادیویی!!!

سلام
امروز توفیق اجباری نصیبمون شد و توی تاکسی بعد از مدت ها رادیو گوش کردم:
یه مسابقه تلفنی بود که بین یه اقا و یه خانم انجام می شد و مجری ها هم یه اقا و یه خانم بودن و با توجه به جنسیتشون هوای شرکت کننده ها رو داشتن
و اما چیزی که برام خیلی جالب بود چند تا از سوالات. نحوه راهنمایی ها  و البته جوابای شرکت کنندگان بود:
سوال اول:
توی کتاب فلان دانشمند از این عضو بدن تحت عنوان دروازه سلامتی یاد شده؟
راهنمایی: اولین قسمت لوله گوارشه
حالا با این سوال و با این راهنمایی تابلو حدس بزنید جواب اون یارو چی بود:
اول گفت نای
بعد نایژه
و اخر که داد مجریان از این همه اطلاعات تخصصی در اومده بود و پرسیدن آقا با چی غذا می خوری گفت:
گلو!!!!!!
سوال دوم:
به گفته کارشناسان این عضو بدن قلب دوم ماست
جواب طرف:
اول گفت چشم
بعد گفت ریه
و وقتی مجری راهنمایی!!!! کرد که با چه عضوی راه میرین با تعجب گفت:یعنی پا؟؟؟؟
سوال سوم:
دو ویتامین محلول در چربی؟
راهنمای: ویتامین های بی و سی محلول در اب هستن
جواب طرف:
ویتامین آ
آفرین
ویتامین اف!!!!
راهنمایی: ویتامین اف که نداریم. جواب ما ویتامینی هست که برای پوست مفیده و خانمها قرصش رو استفاده می کنن.
ویتامین ایکس(مثل اینکه طرف اونو با قرص اکس اشتباه گرفته بود)
و نهایتا با این راهنمایی که قبل از حرف اف انگلیسی چیه جواب داد
****
امروز مثل همیشه همشهری جوان رو داشتم می خوندم که در مورد حق پخش تلویزیونی و اینکه قرار شده در عرض چند سال مبلغ کلانی(درحد چند میلیارد) رو صدا و سیما به سازمان تربیت بدنی بده نوشته بود:
اقای سلحشور که فیلم یوسف رو ساخته و باعث ادخال سرور فی قلوب المومنین شده که خیلی مبلغ کمتری گرفته. پیشنهاد می کنیم که این پولا رو به جای اینکه بدن به به ورزشگاه ها. بدن به امثال جناب سلحشور (دامت سریالاته) تا بیشتر موجب شادی مردم بشه
****
نتیجه اخلاقی هر دو ماجرا:
منظور از پخش اون مسابقه تلفنی و انتخاب شرکت کنندگان با اون سطح هوشی بالا این بوده که شاید مردم توی ترافیک روان تهران کمی بخندن و اعصاب راحتشون کمی راحت و سیال تر بشه. شاید هم به قول یکی از ورزشکار ها که گفته بود موقعیت های ما صددرصدتر بود اعصابشون راحت تر تر بشه
بای

۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰
محمد

پرسپولیس قهرمان شد

نمردیم و دیدیم که....

۱ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰
محمد

نامه یک دانشمند ریاضیدان به معشوقه اش

میازار موری که دانه کش است که جان دارد و جانم به قربانت ولی حالا چرا عاقل کند کاری که باز آید به کنعان غم مخور کلبه احزان شود روزی ز سر سنگ عقابی به هوا خواستن توانستن است.
 عزیز جفا کار , به بطلمیوس سوگند که نیروی عشقت کسر عمرم را معکوس نموده و به خرمن هستیم آتش زده است. انگار عمر من تابع وفای توست. قامت رعنایم از هجرت منحنی شده و تیر عشقت همچون برداری که موازی آرزوهایم تغییر مکان داده باشد شلجمی قلبم را ناقص ساخته است. شبهای فراق که با حرکتی تناوبی تکرار می شوندچنان نحیفم ساخته اند که هر گاه به مزدوج خویش در آینه می نگرم خیال می کنم از زیر رادیکال بیرونم آورده اند. در دایره عشقت اسیرم و مرکزی نمی یابم که آنی فارغ از خیال تو معادله n مجهولی زندگیم را حل کنم.
دوش فیثاغورث را به خواب دیدم که از وجود سرگشته ام مشتق می گرفت. خدا خدا می کردم که ریشه ای نیابد تا همیشه ...

برای دیدن ادامه این نامه که از این وبلاگ کش رفته ام و خدا داند نامبرده از کجا!!!!!! به ادامه مطلب بروید

۱ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰
محمد

دو تا ااااااااااف بی ربط

آخر یه روز تیک میگیری لباسهای شیک میگیری بابات را میکنی کچل تا بینی رو کنی عمل با همراهت زنگ میزنی عینک رنگ رنگ میزنی این دل و اون میزنی هی به موهات ژل میزنی جنس لباسات تریکو موزیک فقط از انریکو جوراب های فسقلکی روسرهای الکی با اشوه های شُتری میشینی پشت موتوری تو خیالت خیلی تکی فکر میکنی با نمکی خوشی با این تیپ خفن حالا قشنگی مثلا ؟

 نسل سوم ؛ بد شانس ترین نسل تاریخ ایران :‌ تو نوزادی شیر خشک نایاب شده بود... تو بچگی هم دوران جنگ بود... دوران تحصیل هم هر چی طرح بود رو ما امتحان کردن... نظام قدیم، نظام جدید، نظام خیلی جدید... رسیدیم دانشگاه سهمیه ها بیداد کردن... فارغ التحصیل شدیم به خاطر زیاد بودن جمعیت کار پیدا نشد... خواستیم ماشین بخریم بنزین سهمیه بندی شد

۲ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰
محمد

قصیده انتخابیه به نقل از وبلاگ بوالفضول الشعرا

سلام

با خبر شدم که دوست عزیزمان جناب اقای استاد دکتر ...(و بقیه اوراد مذکور در اینگونه چاپلوسی ها)حضرت بوالفضول الشعرا به جرگه نامزدین محترم انتخابات مجلس پیوسته اند و متن زیر قصیده انتخابیه ایشان است که البته متن کامل آن را در وبلاگ خودشان ببینید

کاندیداتـور مطـرح، از کلّ رقیبـــان سر

                                            از نامزد اصلح، یک خـرده هم اصلـح تر!

هم عارف و هم عـامی گشتند مرا حـامی،

                                             معروف بـه  خوشنامی، در باختر و خاور!

مـــا را نبـــود وحشت، از رد صلاحیت

                                            قربان توای "هیات"،مدیون تــــو ای "کشور"!

گرچه موتور مخلص، گه گاه کند فس فس

                                            امّید کــــه تــــا مجلس، چرخم نشود پنچر!

بــــا رای فزاینــده در دوره ی آینـــــــده

                                             مـــاییم نماینده ، گـــــــر بخت شــود یاور

من مردمی و نازم، خوش صحبت و طنّازم

                                            به به که چه می تازم،احسنت بر این استر!

دی گفت ترازومان : «کای دلبر مهرو مان!

                                            از غصه ی محرومان، کلی شده ای لاغر!»

من حامی نسوانم ، جــان بر کف ایشانم

                                            من درد تو می دانم ، پس رای بده خواهر!

من سرسبد گل هـا، معشوقه ی بلبل هــا

                                            محبوب تشکّل هـا، یک دلبر سیمین سر(!)

«گه نعره زدی بلبل، گه جامه دریدی گل»

                                            از عشق رخم بالکل، آن قاطی و این پرپر!

۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰
محمد

آف های بی ربط

باور کنید اثر بیکاری نیست حکایت یک تیر و دو نشونه

اگر مثل گاو گنده باشی،میدوشنت، اگر مثل خر قوی باشی،بارت می کنند، اگر مثل اسب دونده باشی،سوارت می شوند.... فقط از فهمیدن تو می ترسند.

"دکتر علی شریعتی

 امیدوارم امشب خواب بهترین و زیبا ترین ادم دنیارو ببینی ولی سعی کن زیاد بهش عادت نکنی چون من وقت ندارم هر شب بیام خوابت

یه روز غضنفر سرطان بیضه می گیره می ره دکتر دکتر بیضه هاشو بر می داره و به جاش یه بیضه چوبی و یه بیضه آهنی می ذاره. بعد از چند سال خدا به غضنفر دو تا پسر می ده یه روز دکتر غضنفر رو تو خیابون می بینه وبهش می گه بچه هات چطورن غضنفر می گه پینوکیو خوبه ولی ترمیناتوره خیلی اذیت می کنه

نخ داخل شمع از شمع پرسید : چرا وقتی من میسوزم تو آب میشی..؟شمع جواب داد مگه میشه کسی که تو قلبمه بسوزه و من اشک نریز

یارو داشت گریه می کرد. باباش پرسید چی شده؟ گفت: عاشق شدم! باباش گفت حالا عاشق کی هستی؟ گفت: هر کسی که شما صلاح بدونی

ترکه میره پمپ بنزین و باک زانتیاشو پر می‌کنه و میگه: چقدر شد؟ کارگر جایگاه میگه: 350 تومان! ترکه در گوش کارگر جایگاه میگه: شاه برگشته؟ کارگر جایگاه میگه: نه جانم، قیمت گازوئیل همینه

 متلک خودروی سواری به نیسان وانت: سهمیه تو بخورم جیگر

۳ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰
محمد

اراذل با اراذل لات با لات...

این شعر حاصل استراق سمع است و گفتگوی یکی از اراذل اوباش با همکار نامحترمش ،  که ما (بوالفضول الشعرا) به نظم کشیده ایم...

 

                 

داش اراذل! می دونم حــال ما میزون نمیشه

دیگه غدّاره کشی راحت و آســـــون نمیشه

باعث وحشت مــردم تـــــو خیابـــون نمیشه

نگو هیشکی حریف لات بازیهــــامون نمیشه

                       می گیرن هر کی رو کـه مطیع قانون نمیشه

                       داش اراذل ! دیگه این تهرونه تهرون نمیشه!

و البته متن کامل این شعر در این وبلاگ

۱ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰
محمد

"زی ذی" نامه شعری از بوالفضول الشعرا

سلام

کم پیش میاد یه مطلب رو کامل بدزدم اما این یکی رو با وجود اینکه طولانی بود از وبلاگ بوالفضول الشعرا کاملا دزدیدم

 

الهــــی! به مــــــردان در خانه ات

به آن زن ذلیلان فـــــرزانــــــه ات

 

به آنانکه با امـــــر "روحی فداک"

نشینند وسبـــــــــــــزی نمایند پاک

 

به آنانکه از بیـــــــخ وبن زی ذیند

شب وروز با امــــــر زن می زیند

 

به آنانکه مرعــــــــــوب مادر زنند

ز اخلاق نیکـــــــــوش دم می زنند

 

به آن گـــرد گیران ایّـــــــــــام عید

وانت بـــــــــــار خانم به وقت خرید

 

به آن شیــــــــــــر مردان با پیشبند

که در ظـــرف شستن به تاب وتبند

 

به آنانکه در بچّــــــــــه داری تکند

یلان عوض کــــــــــــردن پوشکند

 

به آنانکه بی امــــــــــــر واذن عیال

نیاید در از جیبشان یک ریــــــــال

 

به آنانکه با ذوق وشــــــــــوق تمـام

به مادر زن خود بگویند: مـــام !

 

به آنانکـــــه دامـــــــــاد سـرخانه اند

مطیـــــــع فرامین جانانــــــــــــه اند

 

به آنانکه دارند بــــا افتخـــــــــــــار

نشان ایزو...نه!"زی ذی نه هزار"

 

به آنانکه دامـــــــن رفــو می کنند

ز بعد رفــــــــویش اُتـــو می کنند

 

به آنانکه درگیــــر ســــوزن نخند

گرفتـــــــــــار پخت و پز مطبخند

 

به آن قرمــــــــه سبزی پزان قدر

به آن مادران به ظاهــــــــــر پدر!

 

الهـــــــــی! به آه دل زن ذلیــــــل

به آن اشک چشمان "ممّد سبیل"!

 

به تنهای مردان که از لنگـــه کفش

چو جیــــــــغ عیالاتشان شد بنفش

 

:که مارا بر این عهـــد کن استوار

از این زن ذلیلی مکن برکنـــــــار

 

به زی ذی جماعت نما لطف خاص

نفرما از این یوغ مــــــارا خلاص

۴ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰
محمد

حسنی نگو ...جوون بگو ...

 این مطلب از این وبلاگ دزدیده شده

 

حسنی نگو جوون بگو

علاف و چش چرون بگو

موی ژلی ،ابرو کوتاه ،زبون دراز ، واه واه واه

نه  سیما جون ،نه رعنا جون

نه نازی و پریسا جون

هیچ کس باهاش رفیق نبود

تنها توی کافی  شاپ

نگاه می کرد به بشقاب !

باباش می گفت : حسنی می ری به سر بازی ؟-نه نمی رم نه نمی رم

به دخترا دل می بازی ؟! – نه نمی دم نه نمی دم

 

گل پری جون با زانتیا

ویبره می رفت تو کوچه ها

-گلیه چرا ویبره میری ؟

-دارم میرم به سلمونی

که شب برم به مهمونی

-گلی خانوم نازنین با زانتیای نقطه چین

یه کمی به من سواری می دی ؟!

-نه که نمی دم

-چرا نمی دی ؟

-واسه اینکه من قشنگم ، درس خونم وزرنگم

اما تو چی ؟

نه کا رداری ؟ نه مال داری ؟ فقط هزار خیال داری

موی ژلی ،ابرو کوتاه ، زبون دراز ،واه واه واه

 

در واشد و پریچه

با ناز اومد توو کوچه

-پری کوچولو ، تپل مپولو ، میای با من بریم بیرون ؟

مامان پری ،از اون بالا

نگاه می کرد توو کوچه را

داد زد وگفت : اوی ! بی حیا

برو خونه تون تورا بخدا

دختر ریزه میزه

حسابی فرز وتیزه

اما تو چی ؟

نه کا رداری ؟ نه مال داری ؟ فقط هزار خیال داری

موی ژلی ،ابرو کوتاه ،زبون دراز ،واه واه واه

 

نازی اومد از استخر

-تو پوپکی یا نازی ؟

-من نازی جوانم

-میای بریم کافی شاپ؟

-نه جانم

-چرا نمی ای ؟

-واسه اینکه من صب تا غروب ،پایین ،بالا ،شمال ،جنوب ،دنبال یک شوهر خوب

اما تو چی ؟

نه کا رداری ؟ نه مال داری ؟ فقط هزار خیال داری

موی ژلی ،ابرو کوتاه ،زبون دراز ،واه واه واه

 

حسنی یهو مثه جت

رسید به یک کافی نت

ان شد ورفت تو چت رووم

گپید با صدتا خانووم!

هیشکی نگفت کی هستی ؟

چی کاره ای چی هستی ؟

تو دنیای مجازی

علافی کرد وبازی

خوشحال وشادمونه

رفت ورسید به خونه

باباش که گفت: حسنی برات زن بگیرم ؟ - اره می خوام اره میخوام

- چاهار تا شرعن بگیرم ؟  - اره می خوام اره میخوام

  حسنی اومد موهاشو

یه خورده ابروهاشو

درست وراست وریس کرد

رفت و توو کوچه فیس کرد

یه زن گرفت وشاد شد

زی ذی شد ودوماد شد

***

گفتم که این مطلب رو از وبلاگ ظنز های زهرا دُری کش رفتم

۱ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰
محمد

توقیف تراکتور به علت بزرگی بیش از حد

سلام یه مدتی هست که نیستم

اخه امتحان دارم و دارم حسابی خر می زنم!!!

و اما :

شنیدم که یه تراکتور رو نیروی انتظامی فقط به این دلیل که خیلی بزرگ بوده توقیف کرده. اخه اونا با توجه به قیافه این اقا تراکتور حدس زدن که تراکاور به این بزرگی حتما از یه نهاد نظامی دزدیده شده.

البته صاحب تراکتور بعد از کلی بدبختی اونو ازاد کرده و ادعای ۲۰میلیون خسارت به خاطر توقیف ۲۰ روزه این تراکتور کرده

و اما اون مرجع انتظامی هم پاسگاه انتظامی بخش زبرخان از توابع شهرستان نیشابوره

*/*/*/*/*/*

و اما یه آف

زندگی واسه ما آدما مثل دفتر ۲۰۰ برگه اولش خوش خط مینویسی و دوست داری به اخرش برسی وسطاش خسته میشی بد خط مینویسی و هی برگه حروم میکنی اما اخرش که رسید جا کم میاری حسرت میخوری که چرا برگه هاشو حروم کردی

برام دعا کنید

باشه!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟/

۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰
محمد

خوشبختی چیست

از چارلی چاپلین پرسیدند خوشبختی چیست؟

پاسخ داد : فاصله ی این بدبختی تا بدبختی بعدی خوشبختی است.

 

۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰
محمد