مردم بر روی سطح زمین در یک صف راه میروند.
هر کدام از آنها یک ساک در جلو و یکی دیگر در پشت حمل می کنند.
در ساک جلویی حسن ها و مزیت ها قرار داشته و در ساک پشتی نقص ها و خطا ها....
طی این صف طولانی که زندگی نام دارد چشمان ما به ساک هایی است که جلویمان قرار دارند.
هنوز به همه آن دست نیافته ایم ولی مطمئنیم که یک روز این اتفاق می افتد.
در پشت ما کاستی ها و خطا ها وزن زیادی را به ما تحمیل می کنند.
ولی ما وانمود میکنیم که آن ها را نمیبینیم چون خیلی مشغول هستیم.
مشغول به سرزنش خطا ها و عیب هایی که در ساک افراد جلویی ما قرار دارند.
ما خودمان را بهتر از او میبینیم و در عین حال"فردی که پشت سر ما حرکت میکند نیز به همین موضوع فکر میکند....
این جریان به ما یاد آوری میکند که جایگاه ما در میان دیگران کاملا نسبی است.ما نه بهتر از بقیه هستیم و نه بدتر از آنان.
ما باید به اطرافیانمان حق تغییر را بدهیم بدون این که آنها را بدون اینکه آنهارا به خاطر خطاها و کمبود های فعلی شان سرزنش کنیم.
«بزرگ ترین خطا داشتن خطاهایی است که تلاشی برای اصلاح آنها نکنیم.»
منبع: وبلاگ روان شناسی صنعتی و سازمانی