گاه نوشت های من

من گاهی می نویسم، برای یاداوری انچه که برایم مهم است، به خودم!!!!

۴ مطلب با کلمه‌ی کلیدی «حضرت زهرا سلام الله علیها» ثبت شده است

الان هم به حضرت زهرا سلام الله علیها سیلی می زنند.

دوستان خوبم سلام

شهادت جانسوز ام الائمه، حضرت فاطمه زهرا سلام الله علیها رو خدمتتون تسلیت عرض می کنم.

مطلب زیر رو توی یک سایت دیدم، امیدوارم ما از سیلی زنندگان به بانوی دو عالم صدیقه کبری نباشیم.

روز شهادت حضرت زهرا(سلام الله علیها)شخصی خدمت آیت الله بهجت عرض کرد: آقا تسلیت میگم ، به حضرت زهرا سلام الله علیها سیلی زدند..

آیت الله بهجت فرمودند: الان هم به حضرت زهرا سلام الله علیها سیلی می زنند!

عرض کردند: الان چطور به حضرت سیلی می زنند؟

آیت الله بهجت فرمودند: هر دختر شیعه با بی حجابیش یک سیلی به صورت حضرت زهرا سلام الله می زند.

۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰
محمد

من امده ام!!!!!

سلام

***

مــــادر دو بخش دارد ... :

« مــــــا »

و

« در »

ما هر چه می کشیم از بخش دوم است …

 

 

***

بالاخره تعطیلات تموم شد و برگشتم بندر. البته دو روزه اینجام اما وقت نشده سری به سایت بزنم.

ایام شهادت حضرت فاطمه زهرا سلام الله علیها رو خدمتتون تسلیت عرض می کنم و امیدوارم  سال 92، برای همه مون سال عبرت و بصیرت و پیروی از سیره ائمه اطهار و ام الائمه حضرت صدیقه طاهره سلام الله علیها باشه.

برای همه ارزوی خوشوقتی و خوشبختی دارم

ایام بکام

التماس دعا

۱ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰
محمد

Title-less

چقدر بانوی من خسته ای... خدا مرهم                               

خدا ز شادی تان شاد و از غمت در غم             

دودست بسته ی مولا، مجال سیلی بود                       

و شاهدان شما "کوچه"، "محسنت"، "در" هم...

***

زهرا فرقانی

۲ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰
محمد

غزلی نذر حضرت زهرا سلام الله علیها

سلام

بعضی شعرا بدجور به دل میشینه، بعضی وقتا بعضی شعرا یه حالی به ادم میده، یه بغض و یه ارزو: اللهم عجل لولیک الفرج


همین که دست قلم در دوات می لرزد

به یاد مهر تو چشم فرات می لرزد

نهفته راز «اذا زلزلت» به چشمانت

اگر اشاره کنی کائنات می لرزد

«هزار نکتهء باریک تر ز مو اینجاست»

بدون عشق تو بی شک صراط می لرزد

مگر که خار به چشمان خضر خود دیدی

که در نگاه تو آب حیات می لرزد

تو را به کوثرو تطهیرو نور گریه مکن

که آیه آیه تن محکمات می لرزد

کنون نهاده علی سر،به روی شانهء در

و روی گونهء او خاطرات می لرزد

 

غزل تمام نشد،چند کوچه بالاتر

میان مشک سواری فرات می لرزد

سپس سوار می افتد ،تو می رسی از راه

که روضه خوان شوی اما صدات می لرزد

□□□

وعصر جمعه کنار ضریح روی لبم

به جای شعر دعای سمات می لرزد ...


شاعر رو نمی دونم کیه اما از وبلاگ اقای سید علی هاشمی نقل کردم، وبلاگ شیدایی

۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰
محمد