می جویمت چنان که لب تشنه آب را،
محو توام چنانکه ستاره به چشم صبح، یا شبنم سپیده دمان آفتاب را، بی تابم آنچنانکه درختان برای باد، یا کودکان خفته به گهواره تاب را، بایسته ای چنانکه تپیدن برای دل، یاآنچنانکه بال پریدن عقاب را، حتی اگر نباشی می آفرینمت، چونانکه التهاب بیابان سراب را، ای خواهشی که خواستنی تر ز پاسخی،با چون تو پرسشی چه نیازی جواب را.
قیصر امین پور
بابا ایول عجب مطالبی عجب شعرایی. اون خوشنویسی ها رو که دیگه نگو مرده شور همه شونو ببرن
تو هم کار دیگه ای نداری نشستی این چرندیاتو می خونی؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟
باتو ام دیگه برو دو کلمه درس بخون دانشگاه قبول شی مثل من عقده ای نشی هر کی می پرسه کدوم دانشگاه بودی بگی دانشگاه تهران در صورتی که تو عمرت یه بار هم تهران نرفتی
به هر حال از ما گفتن و از شما شنیدن و پشت گوش انداختن
این قدر پشت گوش می ندازی گوشات مثل گوش همون حیوان نا نجیب میاد جلو ها!!!!!!!!! باز هم بنداز
بای