پلاس کهنه اندیشه را دور باید انداخت

زمان بر مغز و پوست کهنگی می تازد امروز

چه کم داریم من و تو ازدرخت و سنگ بی مغز زمین ای دوست

بنگر! بنگر!

زمین هم پوست می اندازد امروز

پلاس کهنه اندیشه را دور باید انداخت امروز

زمستان هر چه بود تاریک و طولانی

دل ما هر چه شد سرد و زمستانی

زمین اما به دور از کینه بهمن

نشسته با گل و خورشید مهمانی

زمین اما به دور از کینه بهمن

نشسته با گل و خورشید به مهمانی

به شاد باش شمیم بارش نم نم

به فال نیک دیدار گل مریم

بیا تا یک نفس شکرانه امروز

به داغ دل فراموشی دهیم با هم

بزن ای طبل باران

برقص ای بید مجنون

رسیده پچ پچ باد

به گوش خاک محزون

بیارید سفره عید

بچینیم قاصدک ها

هزاران سین تازه

به جای سوز و سرما

تماشا کن در ایینه نوروز

نمی بینی غبار قصه دیروز

مبادا بر چلیپای شب سرما

مسیحایی چنین بخشنده و دلسوز

بزن ای طبل باران

برقص ای بید مجنون

رسیده پچ پچ باد

به گوش خاک محزون

بیارید سفره عید

بچینیم قاصدک ها

هزاران سین تازه

به جای سوز و سرما

سلام سایه سالار سرو ناز

سرود سار و سحر سور عشق ورزی

سپیده سیل سوسن در سحر گاهان

سمن بو ساعت سرشار سرسبزی

بزن ای طبل باران

برقص ای بید مجنون

رسیده پچ پچ باد

به گوش خاک محزون

بیارید سفره عید

بچینیم قاصدک ها

هزاران سین تازه

به جای سوز و سرما