اول سلام.
چند روزیه به وبلاگم سر نزدم.
حرفای زیادی بود برای گفتن: شب های قدر، زلزله اذربایجان و ... که نگفتیم و گذشت.
اذربایجان، ایران به سوگ نشست... امیدوارم خداوند منان به همه بازماندگان این مصیبت عظیم، صبر جزیل عنایت فرماید و به ما توفیق خدمت و همدردی.
***
شب های قدر گذشت، ماه مهمانی خدا داره به پایان میرسه، دیدی دوباره چقدر زود دیر شد...
***
نمی دونم چرا مهر این فرزند شهید این جور به دلم نشسته، شاید بخاطر دوستی که با عموی محترمش دارم، و شاید بخاطر حقی که پدر شهیدش بر گردن ما داره، به هر حال، این یه شعر زیباست که امشب دیدم و ازش خوشم اومد، شعری که خانم وحیده افضلی در دیدار خانواده شهدا با رهبر معظم انقلاب خوندن:
آرمیتا! بباف موهاتو! تا همه نگات کنن
همهی فرشتههای آسمون صدات کنن
هی بزن چرخ... بزن چرخ... بشین روی چمن
تا که گنجیشکا بیان گریه رو شونههات کنن
توی چشمای سیاهت پر خنده... پر اشک
چی میشد گلولهها نگا به گریههات کنن
میدونی نقاشیهات، تاریخ کشورم میشن
یه روزی میاد که قهرمان قصههات کنن
آرمیتا! اطلسیها میخوان بیان رو دامنت
خودشونو قربون حالت خندههات کنن
دوس دارم بالا بری بالاتر از ستارهها
هی بری بالاتر و زمینیا نگات کنن
شک نکن یه روز میاد... یه روز که خندههای تو
همهی قاتلای دنیا رو کیش و مات کنن
آرمیتا! موهاتو کوتاه نکنی! کبوترا
اومدن لونه توی قشنگی موهات کنن
تو میخوای حضرت آقا رو «پدر» خطاب کنی
حضرت آقا میخوان تو رو «پری» صدات کنن
وحیده افضلی
به نقل از وبلاگ در سایه یار
****
در این چند روز باقیمانده از ماه مهمانی دوست، التماس دعا