چشمهایت
چه دوستانه سلامم می دهند
در نگاهی
که لبریزاز همگانگیست
و چه غریبانه جوابم کرده اند
قدمهایت
در نگاهی که آشنایی
به مانند صدایت
عین بیگانگیست
***
شعر از: نمیدونم
چشمهایت
چه دوستانه سلامم می دهند
در نگاهی
که لبریزاز همگانگیست
و چه غریبانه جوابم کرده اند
قدمهایت
در نگاهی که آشنایی
به مانند صدایت
عین بیگانگیست
***
شعر از: نمیدونم
گونه هام خشکیده شد کاری بکن
غیر گریه مگه کاری می شه کرد
کاری از ما نمیاد زاری بکن
اون که رفته دیگه هیچ وقت نمیاد
تا قیامت دل من گریه می خواد