گاه نوشت های من

من گاهی می نویسم، برای یاداوری انچه که برایم مهم است، به خودم!!!!

۸ مطلب با موضوع «زمزمه های تنهایی» ثبت شده است

دیگر دلم برای کسی تنگ نمی شود!!!!

دیگر دلم برای کسی تنگ نمی شود!!!

دلم برای کسی تنگ نمی شود،

کسی در قلبم، در وجودم، اشیان گرفته،

که هر لحظه او را حس می کنم

در کنارم، با تمام وجود.

دستانش، اگر چه ازدستم جداست اما

اشک هایم را از گونه ام پاک می کند.

اگر چه از او دورم،

اما،

دلم برایش تنگ نمی شود،

او،

همیشه در قلب من است.

۵ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰
محمد

با یک گل بهار می شود!!!

ان روز خورشید در من طلوع کرد،

وظلمت شب های یک عمر زمستان از من گریخت.

نور عشق،

از اعماق قلبم می تابید،

و راه های سردرگم زندگی ام را روشن می کرد.

آن روز،

جادوی نگاهت،

طلسم قدیمی یک عمر سکوت را شکست،

و مرهم عشق،

بر زخم های کهنه التیام شد.

ان روز،

هزاران رویای ناب،

دست هایم را گرفتند،

و مرا،

تا لحظه های حضور تو پرواز دادند.

آن روز،

برای اولین بار فهمیدم،

که بعد از سالها تکرار خزان،

بهار نیز هخواهد آمد،

و امروز،

بهار به خانه من آمده است،

امروز،

برای اولین بار،

با یک گل بهار شده ست،

با تو!!!

سلام

این شعرو می خواستم بعدا بنویسم اما ...

خداحافظ

۲ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰
محمد

دلتنگ نباش!!!

دلتنگ نباش

روزگار

انقدر به ما سخت خواهد گرفت

که قلبی به وسعت دریا

و. به سختی سنگ

زیر هجوم وحشیانه تازیانه درد

نرم خواهد شد

و تنگ!!!

سلام

امروز که اومدم کافی نت خیلی دلم گرفته بود و یاد این شعر افتادم که خیلی وقت یش برای دلتنگی کس دیگه ای گفته بودم

و الان نیاز دارم کسی این شعرو برام زمزمه کنه

دلتنگ نباش ...

دلتنگ نباش...

۳ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰
محمد

جملاتی از کتاب: بار دیگر شهری که دوست می داشتم

سلام
دیشب بهترین کتابی رو که تا الان هیه گرفتم برای چندمین بار داشتم می خوندم که با خودم فکر کردم چه خوبه جملات کوتاهی از اونو برای شما هم بزارم.
البته انتخاب این جمله ها هم واقعا سخت بود و اگه امکانشو می داشتم تمام متن 65 صفحه ای اونو براتون می گذاشتم
***

نفرین، پیام آور درماندگی است و دشنام، برای او برادری است حقیر...

***

...من پیش از این بارها گفته ام که التماس، شکوه زندگی را فرو می ریزد. تمنا، بودن را بی رنگ می کند. و آن چه از هر استغاثه به جای می ماند ندامت است.

***

هلیا! میان بیگانگی و یگانگی هزار خانه است. آن کس که غریب نیستف شاید دوست نباشد. کسانی هستند که ما به ایشان سلام می گوییم و یا ایشان به ما. آن ها با ما گرد یک میز می نشینند، چای می خورند، می گویند و می خندند، «شما» را به «تو» ، «تو» را به هیچ بدل می کنند. انها می خواهند که تلقین کنندگان صمیمیت باشند، می نشینند تا بنای تو فرو بریزد. می نشینند تا روز اندوه بزرگ. انگاه فرارسنده نجات بخش هستند. آنچه بخواهی برای تو می اورند؛ حتی اگر زبان تو آن را نخواسته باشد. و سوگند می خورند که در راه مهر، مهر، چون نوشیدن یک فنجان چای سرد، کم رنج است...

***

... اما من از دادرسی دیگران بیزارم هلیا. در ان طلا که محک طلب کند باید شک کرد. شک، چیزی به جای نمی گذارد. مهر، آن متاعی نیست که بشود آزمود و پس از آن، ضربه یک آزمایش به حقارت آلوده اش نسازد...

...ایمان نیاز به آزمودن را مطرود می داند...

***

...ما هرگز از آنچه نمی دانستیم و از کسانی که نمی شناختیم ترسی نداشتیم. ترس، سوغات آشنایی هاست.

***

تو به دیوار تکیه می دهی و مرا نگاه می کنی. آه هلیا!... چیزی خوف ناک تر از تکیه گاه نیست. ذلت، رایگان ترین هدیه هر پناهی است که می توان جست.

***

هلیا! برای دوست داشتن هر نفس زندگی، دوست داشتن هر دم مرگ را بیاموز؛

و برای ساختن هر چیز نو، خراب کردن هر چیز کهنه را؛

و برای عاشق عشق بودن، عاشق مرگ بودن را.

***

افسوس هلیا که نمی دانستی امکان بر همه چیز دست می یابد. امکان، فرمانروای نیرومند ترین سپاهیانی است که یروزی را بالای کلاه خود های خود، در اسمان حس می کردندو هر مغلوبی تنها به امکان می اندیشد و آن را نفرین می کند. هر فاتحی، در درون خود، ستایش گر بی ریای امکان است. امکان، می افریند و خراب می کند. امکانات ناشناس در طول جاده ها و چون زنبوران ولگرد، به روی گمنام ترین گل های وحشی خانه می سازند. دروازه های هر امکان، انتخاب را محدود کرده است. بسا که «خواستن» از تمام امکانات گدایی کند؛ اما من آن را دوست می دارم که به التماس نیالوده باشد.

***

...نه هلیا! تحمل تنهایی از گدایی دوست داشتن آسان تر است. تحمل اندوه از گدایی همه شادی ها اسان تر است. سهل است که انسان بمیرد تا آن که بخواهد به تکدی حیات برخیزد. چه چیز مگر هراسی کودکانه در قلب تاریکی، آتش طلب می کند؟ مگر پوزش، فرزند فروتن انحراف نیست؟

نه هلیا... بگذار که انتظار، فرسودگی بیافریند. زیرا تنها مجرمان التماس خواهند کرد.

و ما می توانستیم ایمان به تقدیر را مغلوب ایمان به خویش کنیم. آنگاه ما هرگز نفرین کنندگان امکانات نبودیم

***

و شاید یکی از بهترین قسمت های این کتاب، متن کامل پنج نامه از ساحل چمخاله باشد که حتما به چندین و چند بار خواندنش می ارزد.

۱ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰
محمد

به یاد روز های بی سرانجام جدایی

سلام

دنبال یه مطلب علمی بودم با موضوع دی ان اس در سرور های لینوکس که با یک  تیتر دهن پر کن: «مقالات تخصصی لینوکس» توی جستجوی گوگل وارد سایتی شدم که هیچ چی نداشت فقط کلی کلمات بیربط و البته پر مشتری رو پشت سر هم نوشته بود برای به اصطلاح گول زدن موتور های جوستجو اما نمی دونست موتور رو می شه گول زد اما ادما رو نه: من که یه بار وارد سایتی بشم با این فریب دوباره حتی با اطمینان هم وارد اون سایت نخواهم شد.

و اما :

به یاد روز های بی سر انجام جدایی

یک تیتر از همون نوع تیتر هاست اما با این نوید که امیدوارم بتونم برخی از اشعار خودم رو تحت این موضوع البته بعدا توی وبلاگ بنویسم پس اگه الان اومدین و چیزی ندیدین فکرای بد نکنین چون بعدا کامل میشه.

منتظرتون هستم

راستی توی امتحان اخ... قبول شدم و دوره مون شاید خرداد تشکیل بشه و اگه بشه دیگه وقت سر خاروندن ندارم.

بای

۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰
محمد

در وصف...؟

این شعر در وصف چیه؟

دست های مهربانت

خستگی روزنه ام را می گیرند

و آواز دلنشین آمدنت

هر غروب

آرامش از دست رفته ام را باز می گرداند.

اگر تو نبودی

جیرجیرک ها می مردند

و کوله بار کوچ روزانه مسافران

هیچ گاه آرام و قرار نمی یافت

*

اگر تو نبودی

صدای درای شتران کاروان

همیشه در کویر جاری بود

و من هیچ گاه

در دریای بی کران خواب و سکوت

ماهی نمی شدم

 

در وصف شب

۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰
محمد

ره ترمیم شرف

این شعر مربوط به حدود دو سال قبله که نامه ای از یک زن عراقی که توی یک زندان توی عراق زندانی امریکایی ها بود توی سایت های اینترنتی منتشر شد و توی اون نامه عاجزانه از همه مسلمونا خواسته بود که بیان و اون زندون رو با هر کی که توی اونه نابود کنن چون به قول خودش:

این لکه ننگ را از دامن ما جز مرگ نمی شوید

 

 

روزگاریست عجیب

دهن کودک اندیشه ز اعجاب زمان واماندست

هر طرف می نگری

هر چه از عاطفه, از عشق نشان دارد و از ازادی

جملگی در قدم نحس شب بی خردان قربانیست

گوش کن

صوت داوود نبی می شنوی؟!

یا که اواز پر جبرائیل؟!

ضجه تلخ زنی ست:

-آنچه چون همهمه در گوش کر اهل جهان پیچیده ست

که پس از مزمزه طعم گس ازادی(!)

ره ترمیم نداند شرف رفته خویش

مرگ می جوید و بس.

۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰
محمد

معرفی موضوع زمزمه های تنهایی

سلام

زمزمه های تنهایی حرفایی هستش که من بعضی وقتا با خودم می زنمو البته بعدا یادم میاد و اونا رو یه جایی یادداشت می کنم

نمی شه بهشون گفت شعر اما به هر حال اونا رو میزارم توی وبلاگم

خوشحال می شم نظرتونو راجع به این زمزمه ها بدونم

بای

۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰
محمد