گاه نوشت های من

من گاهی می نویسم، برای یاداوری انچه که برایم مهم است، به خودم!!!!

۴ مطلب در اسفند ۱۳۸۵ ثبت شده است

بدون شرح

ای همزاد، ای همراه، ای هم سرنوشت

 هر دومان حیران بازی‌های دوران‌های زشت.

شعرهایم را نوشتی دست‌خوش؛

 اشک‌هایم را کجا خواهی نوشت؟

۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰
محمد

هزار دشمنت ار می کنند قصد هلاک

هزار دشمنت ار می کنند قصد هلاک

بکن به پات تو کفش و بزن سریع به چاک

...

من امروز فرار کردم

۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰
محمد

پایان ماراتن

امروز ۹/۱۲/۸۵ ماراتن تمام شد البته نه رسما بلکه یکی از مراحل هنوز هم ماند که با هماهنگی صورت گرفته انجام ان محول شد به احد از رفقا که در رشته دومیدانی سابقه ای طولانی دارند

اما در ادامه ماراتن مراحل به نحو ذیل طی گردید!!!

شنبه ۵/۱۲/۸۵ به میدان سپاه رفتیم برای اخذ نامه و برگه معرفی را ساعت ۵/۹ تحویل داده و ساعت یک ونیم تحویل گرفتیم در حالی که روی ان نوشته بود :

فاقد کد ملی است

در صورتی که اگر همان اول می گفتند که کد ملی لازم است در عرض ده دقیقه می توانستم کد ملی همه بچه ها را وارد کنم و کارمان همان روز تمام شود اما نشد

یک شنبه:

کد ملی را نوشته و نامه را ساعت ۹ داده و ساعت یک و نیم البته بدون تاریخ و امضا گرفتم و بعد از یک ساعت دنبال سرهنگ ...(۱) گشتن نامه امضا شد

وای  که چه حالی داشت دیدن نامه با تاریخ(۲) و امضا

از نظام وظیفه خارج شدم و نامه ار به یکی از دوستان دادم و او بعد از خواندن دو دستی به سرش کوبید. باور کنید با دیدن این صحنه همه به ما نگاه می کردند و من هم که نمی دانستم چی شده پرسیدم و شنیدم:

مرکز اموزش را ۰۱ نوشته (۳)

من هم به سرم کوبیدم. اما وقت اداری تمام بود و باید فردا می امدیم اما یک نکته دیگر :

برگه هایی که به ما داده بودند ساعت پرینت داشت و اولین نامه در ساعت ۱۲ و اخرین نامه در ساعت ۱۲و چهار دقیقه پرینت شده بود یعنی کل کار ما که همان پر کردن فرم و پرینت بود چهار دقیقه طول کشیده بود

دوشنبه:

مراجعه مجدد به میدان سپاه برای اصلاح نامه و ... نامه را ساعت ۱۲ باز هم بدون امضا تحویل دادند و این بار مسئول امضا در جلسه ملاقات مردمی تشریف داشتند و ساعت ۴۵/۱ تشریف اوردند و امضا نمودند و البته باز هم وقت اداری تمام شد و به وزارت که رفتیم فقط توانستیم نامه را نشان بدهیم

سه شنبه:

دیروز بود که رفتیم وزارت و نامه ها را ساعت ۱۰ گرفتیم اما در مراجعه به محل بعدی یعنی...(۴) متوجه شدیم که خانمی که مسئول انجام کار های ما می باشند مرخصی ساعتی گرفته و تا اخر وقت نمی ایند (ببخشید : تشریف نمی اورند.) و باز هم ادامه ماند برای روز بعد یعنی امروز

امروز چهار شنبه ۹/۱۲/۸۵

خوشبختانه خانم فوق الذکر تشریف داشتند و ما را معرفی کردند برای کاراموزی به واحد ...(۵) ولی انجا در کمال ناراحتی(البته ناراحتی واقعی نه ساختگی و این تنها جایی بود که حس کردم توی دنیا یکی هست که بخواد کار کا رو راه بندازه اما)  فرمودند: فعلا کاری نداریم که تحویل دهیم و باید بعدا مراجعه کرده و کار تحویل بگیرید و این مرحله بود که به عنوان مرحله اخر ماراتن افتخار انجامش نصیب دوست خوبم شد  


۱-از نوشتن اسم ایشان معذوریم چون ممکن است گذرشان به این وبلاگ بیفتد و کارت پایان خدمت ما را مفقود الاثر نماید

۲-تاریخ را خودم با خودکار نوشتم چون کارمندان محترم تشریف برده بودند دردر

۳-قبلا عرض شد که محل اموزش ما نیروی هوایی بود یعنی همان هتل هوایی

۴-دادن اطلاعات کامل در این مورد  به دلایل امنیتی ممکن نیست لطفا اصرار نفرمایید

۵-پیشین

۱ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰
محمد

ما هنوز اندر خم یک کوچه ایم

این مطلب اگر چه خاطره اما اعتراضی است به نظام فاسد  کاغذ بازی در ادارات ایرانی

ما روز ۲۶ بهمن که جشن سردوشی بود فارغ الدوره!!! شدیم اما نکته جالب و نه عجیب این بود که طرح تقسیم بچه ها هنوز به پادگان نرسیده بود. جالب از این نظر که روز تقسیم از دو هفته قبل تعیین شده و به گفته شاهدان عینی طرح تقسیم هم از ۳ روز قبل در دفتر ... اماده شده بود و عجیب نبودن این امر هم به خاطر این بود که ما عینا این بلا را که سر سربازان دوره قبل امده بود دیده بودیم و اصلا برای ما تازگی نداشت.

اول قرار شد تا یکشنبه هفته بعد یعنی بیست و نهم مرخصی داده شود اما در لحظات اخر این مرخصی تا اول اسفند اعطا!!! گردید

اول اسفند که به پادگان امدیم با دیدن جمع اوری دفترچه های مرخصی به این نتیجه رسیدیم که هنوز طرح تقسیم که گویا از اسمان هفتم باید نازل میشد نازل نشده است و مرخصی دادند برای روز بعد اما با توجه به شانس عظیم!!! بچه های امریه دار که من هم جزو انها بودم امریه ها ساعت ده رسید و ما به سلامتی ساعت یازده و نیم رسما از پادگان دیپورت شدیم اما

چشمتان روز بد نبیند:

تنها امریه ای که به جای مراجعه مستقیم به نهاد مربوطه ارجاع شده بود به معاونت وظیفه عمومی ما بودیم و بعدا معلوم شد علت این امر نفرستادن نماینده از نهاد ما به وظیفه عمومی برای انجام امور مربوطه بود(برخلاف تمام نهاد های امریه پذیر). بدبختی از اینجا شروع شد که در میدان سپاه( همان وظیفه عمومی) فرمودند که در نامه ارسالی باید روز شروع و خاتمه اموزشی شما صراحتا قید شود که البته جدا از تعصبات بیجا حرف درستی بود (اما اولین ایراد:

این نامه ای بود اداری و بین دو نهاد اداری که روال ان مربوط می شد به سالها پیش و نهاد فرستنده باید این مورد را در نظر می گرفت تا موجب علافی!!! ما را فراهم نیاورد!!!)

خلاصه مثل توپ پاس داده شدیم به زمین حریف(البته روز بعد و هزینه یک روز اقامت در شهر گرانی ها...) و حریف هم در اوج اقتدار بیان فرمودند:

من چند سال است نامه ها را به همین روال می فرستم و مشکلی ندارد... اگر موردی بود بگویید با این شماره تماس بگیرند. و ما در مراجعه مجدد به میدان سپاه بعد از همان تماس مورد ادعا مجددا پاس داده شدیم به همان نهاد (دومین ایراد اینکه اگر واقعا قرار بود این نامه اصلاح شود این تماس تلفنی می توانست قبلا انجام شود) و  برای رفع مشکل و تایپ مجدد یک نامه و امضای ان( بدون هیچ گونه تشریفات اداری) ۳ ساعت وقت برد تا نتوانیم همان روز در میدان سپاه حاضر شویم و روز بعد هم که پنج شنبه تعطیل بود و تعطیلی جمعه و قرار ما شد روز شنبه(یعنی عملا ۴ روز ماندن در تهران با حقوق سرباز که ان هم هنوز برقرار نشده و ...)

الان هم من امده ام خوابگاه یکی از همشهریان و البته بطور قاچاقی و هر لحظه امکان اخراج محترمانه وجود دارد

و اما ایراد نهایی اینکه:

اگر به جای این کاغذ بازی ها که من اصل انرا با توجه به ضعف تکنولوژی در ایران رد نمیکنم و تا حدودی انرا می پذیرم  حد اقل در نامه نگاری های انجام شده دقت و هماهنگی وجود داشت شاید هزینه ۶ روز اقامت در تهران و۶ روز معطل ماندن و احتمالا از دست دادن امتحان فوق لیسانس و هزار بدبختی دیگر از دوش ما برداشته می شد

به هر حال امیدوارم شنبه که دوباره به میدان سپاه می رویم دچار این نظام فاسد کاغذ بازی نشویم

۲ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰
محمد