به نام حضرت دوست
سلام
امشب
دلم گرفته و چشمانم، چو ابر هوای گریستن دارد...
امشب خیلی دلم گرفت، دلم برای محرمای روستامون تنگ شد، برای پنج شش سال پیش، برای شبایی که با ذوق و شوق از اول شب توی مسجد بودیم، اگه وقت میشد، با چه اشتیاق و با چه عشقی نوحه می خوندیم، الان سه چهار ساله نخوندم، نمی دونم چرا اما حس می کنم ازم سلب توفیق شده، دلم عجیب گرفته،
امشب رفتم خانم رو رسوندم سر کار، توی راه برگشتن دیدم یه هیئت دارن خودشون رو برای زنجیر زنی اماده می کنن، بی اختیار ایستادم و نگاه کردم و گریه کردم.
یادش بخیر
یادش بخیر
...
اومدم خونه، دفتر نوحه قدیمی رو ورداشتم و ...
این مرثیه رو تا حالا نخونده بودم، اما امشب، توی تنهایی خودم، و برای خودم خوندم.
ساقی کرب و بلا را نوبت پیکار شد
وان حدیث عشق هفتاد و دو تن تکرار شد
در هوای اب شیرین بهر طفلان مست مست
نور امیدی به جان و مشک ابی هم به دست
با برادر گفت وقت رفتن است و چاره نیست
هر کجای دشت را جز پیکر صد پاره نیست
می روم یا اب ارم یا ببخشم جان خویش...
السلام علیک یا ابا عبدالله ...
...
فرا رسیدم ماه محرم و ایام عزاداری حضرت امام حسین علیه السلام رو خدمتتون تعزیت عرض می کنم.
التماس دعا.
پ ن:
سهم من از محرم؟؟؟؟؟
این روزا خیلی خیلی بی برنامه شدم و تنبل و بی حوصله.
کارم شده این که از ساعت 7 و نیم تا 2 و نیم سر کارم و بعد نهار و خواب و شام و خواب!!! (بعضی وقتا به اصرار عیال، قبل شام میریم توی خیابون یه چرخی میزنیم!!! و یا قبل خواب یه فیلم میبینیم)کلا هیچ فعالیت مفیدی ندارم و کلی کارای عقب مونده:
پایان نامه
عینک
زبان
رژیم لاغری
امتحان تبدیل وضعیت
3 مقاله پژوهشی برای سال 92
تکمیل مقاله پژوهشی سال 91
و خیلی چیزای دیگه که یادم نمیاد...
...
خجالت می کشم وقتی اینو می خونم:
«اوصیکم بتقوی الله و نظم امرکم»
پخش ترانه خواننده طرفدار جریان فتنه در رادیو هفت!!!!
داشتم رادیو هفت گوش! می کردم (چشمم به کامپیوتر بود) که یهو صدای یه ترانه برام جلب توجه کرد، می دونستم یه اون ور آبی!!! خونده، با خودم گفتم باز این وریا از اون وریا روخونی کردن!!!!
رفتم جلو تلویزیون اما خواننده رو نشناختم، یه سرچ کردم دیدم بله، خواننده اصلی، ناصر صبوری از خواننده های قدیمی ایرانه و این بار استثنائا، اون وریا از روش کپی کردن.
درسته که اهنگش از لحاظ موسیقی خیلی خوب نبود و یه جورایی می رفت طرف لهو و لعب اما یه نکته دیگه ای برام جالب شد:
با یه سرچ ساده دیدم که توی بعضی سایت ها و وبلاگا یه مصاحبه از ناصر صبوری رو گذاشته بودن که لینکش پایین هست و در دسترسه، یه ترانه در مورد ندا اقا سلطان خونده که این بخشی از اون ترانه است:
(بخواب ای خواهر نازم ندایم
بخواب ای همره درد اشنایم
فدا کردی تو خود را با ندایت
قسم بر ان نگاه بی گناهت
که رایت را بگیریم از سیاهی
که همره ما نباشیم با تباهی
بخواب ای خواهرم ندای خاموش
مگه می شه ندای تو فراموش
فدای راه ازادی تو گشتی
ندای ما شدی پرپر تو گشتی
صدای تو شود همراه یاران
ندای تو شود فریاد ایران)
لینک شنیدن متن این مصاحبه:
http://www.zamahang.com/podcast/2009/20091107_Minoo_Saberi_Nasser_Sabouri.mp3
دانلود ترانه «ندا» با صدای ناصر
http://www.aavang.ir/filez/NasserSabouri.mp3
صوت مصاحبه فیل_تر نیست و خودم شنیدم اما لینک ترانه فیل_تره.
دیگه کم کم باید منتظر حضور سایر خوانندگان و بازیگران حامی فتنه گران لجن پوش توی صدا و سیما باشیم.
سالی که نکوست، از بهارش پیداست...
زمانی که شیطان شعار نه غزه نه لبنان را بر سر زبان فریفتگان فتنه گذاشت، سوالی ذهن بسیاری را مشغول نمود که واقعا چرا غزه و لبنان؟ پاسخ این سوال تکراری دیگر تکراری شده است. اگر کسی خودش را به خواب نزده باشد تا به حال جواب خود را گرفته است.
اما طبق آیه شریفه فذکر ان الذکری تنفع المومنین، یک بار دیگر فایل صوتی سخنرانی شهید مطهری را در باره قدس و فلسطین می شنویم. این پاسخی است از عمق ایدئولوژیک اسلام. اگر کسی بدین جواب راضی نشد به هیچ جواب دیگری راضی نخواهد شد.
برای شنیدن یا دانلود این سخنرانی به این ادرس مراجعه کنید.
+
1) هر وقت یاد اون روز ها می افتم، دلم برای رهبرم می سوزه.
2) فلسطین پاره تن جهان اسلام است.
3) اسرائیل باید از بین برود
امشب سر مهربان نخلی خم شد
درکیسه نان به جای خرما غم شد
در خانه دور،بیوه ای شیون کرد
هم بازی کودک یتیمی کم شد
خجسته باد نام خداوند، نیکوترین آفریدگاران
که تو را آفرید.
از تو در شگفت هم نمی توانم بود
که دیدن بزرگیت را، چشم کوچک من بسنده نیست:
مور، چه می داند که بر دیواره ی اهرام می گذرد
یا بر خشتی خام.
تو، آن بلندترین هرمی که فرعونِ تخیّل می تواند ساخت
و من، آن کوچکترین مور، که بلندای تو را در چشم نمی تواند داشت
پایی را به فراغت بر مریّخ، هِشته ای
و زلالِ چشمان را با خون آفتاب، آغشته
ستارگان را با سرانگشتان، از سرِ طیبَت، می شکنی
و در جیب جبریل می نهی
و یا به فرشتگان دیگر می دهی
به همان آسودگی که نان توشه ی جوین افطار را به سحر می شکستی
یا، در آوردگاه،
به شکستن بندگان بت، کمر می بستی
شبها،
خورشید،
در پشت کوه های سرد و تاریک،
خود را زیر لحافی از سکوت پنهان می کند،
و ارام،
به خودنمایی ستارگان کم فروغ می خندد.